به نسخه نوشتاری این صفحه رجوع کنید دستیابی سریع به حاشیه کناری
ارتباط دالایی لاما با جهان مدرن امروز
ریگا، لتونی، اوت ۲۰۱۴
نسخه ویرایش نشده
مترجم: شهین منشیپور
امروز بعد از ظهر میخواهم درباره ارتباط دالایی لاما با دنیای مدرن صحبت کنم، زیرا اگر قرار بر این است که دالایی لاما در جهان امروز نقشی بازی کند، آن نقش باید برای بسیاری از مردم پرمعنا و سودمند باشد. ارتباط او با این جهان به گونهای سرگرمی یا برای ارضاء حس کنجکاوی که او پدیدهای در سطح ستارگان مشهور میباشد نیست. واقعاً نقش دالایی لاما در چنین چیزهایی خلاصه نمیشود. تنها هدف دالایی لاما در زندگی، سودمند واقع شدن برای دیگران است.
خدمت به دیگران
اگرچه افراد بسیاری در دنیا ادعا میکنند که کاملاً در خدمت رفاه دیگران هستند، من فکر میکنم آنچه درباره عالیجناب ـ – ما او را عالیجناب خطاب میکنیم-ـ جذبهای فوق العاده دارد، این است که ایشان صادقانه در این راه خدمت میکند. این صداقت چیزی است که دیگران، در حضور وی و با شنیدن صحبتهای او، به آن پی میبرند و متوجه میشوند که او در حقیقت چگونه عمل میکند. او همیشه از سه هدف اصلی که میکوشد آنها را در زندگیش پیش ببرد، یاد میکند. اول اخلاقیات غیردینی است، دوم همسازی و هماهنگی دینی و سوم مراقبت از احوال تبت و رفاه تبتیها. این وظیفهای است که بر دوش ایشان نهاده شده است.
اخلاقیات
مضامین اخلاقیات غیردینی و همسازی مذهبی موضوعاتی هستند که او اغلب راجع به آنها صحبت میکند زیرا جهان سخت نیازمند چنین اخلاقیاتی میباشد. به دلیل عدم وجود اخلاقیات؛ فساد فراوان، دروغ بسیار و نبود صلح و صفا در میان مردم بهچشم میخورد. دالایی لاما ذهنی جهانی و روشن دارد و همیشه در این اندیشه است و درباره این امر صحبت میکند که چه چیز میتواند برای این هفت بیلیون ساکنین کره زمین ثمربخش باشد. در میان این هفت بیلیون، برخی به نوعی مذهب معتقدند و برخی به دین بیاعتقادند. ما به-نوعی نظام اخلاقی-نیاز داریم که مورد پذیرش همه این گروهها باشد. این چیزی است که او « اخلاقیات غیردینی» مینامد، که معنای آن مخالفت با هیچ دین یا ساختار دینی نیست، بلکه بدین معنا است که به همه ساختارهای عقیدتی وادیان مختلف بهدیده احترام بنگریم . این بر مبنای چیزی استوار است که ایشان آن را «ارزشهای بنیانی انسانی » نام میدهد. بعضی اوقات، بجای اینکه بگوید که این مضمون «اخلاقیات غیردینی» است، میگوید این مضمون ارتقاء ارزشهای بنیانی انسانی است که بر پایه زیست شناسی بنا شدهاند. مهری که یک مادر نثار نوزاد خود میکند بسیار طبیعی و اساسی است. این نه تنها در بین انسانها، بلکه در بین حیوانات هم مشاهده میشود و عبارت است از: مراقبت از دیگران. ما این را در زندگی خود دالایی لاما میبینیم و این همان پدیده تأثیرگذاری است که در پیامهای وی آن را تجربه میکنیم.
جدول زمانی
عالیجناب با برنامهای حقیقتاً باور نکردنی به دور دنیا سفر میکند. او هفتاد و هشت ساله است و به مناطق مختلف دنیا مسافرت میکند و اغلب، مثل این سفرش به لتونی، بیش از یک روز اقامت نمیکند. واقعاً اگر فکرش را بکنید، این برنامه سفر بسیار دشوار است. من به همراه ایشان بعنوان دستیار، مترجم و غیره بسیار سفر کردهام و میدانم که برنامه ایشان معمولاً چقدر فشرده است. باور نکردنی است: در طول روز چندین سخنرانی دارند، بعد کنفرانسهای مطبوعاتی و سپس جلسات خصوصی. به ندرت زمانی را میتوان به صرف غذا اختصاص داد. به علاوه، ایشان هر روز، ساعت سه و سی دقیقه صبح، هر جایی که باشد بیاعتنا به تفاوت زمانی و سایر عوامل، چهار ساعت متوالی به مدیتیشن صبحگاهی میپردازد. از چنان نیرو و بنیه قوی برخوردار است که با هرفردی که روبرو میشود رفتاری سرشار از شادابی و خوشرویی دارد. این براستی حیرت انگیز است که میبینیم او چگونه با هر فردی که ملاقات میکند، نهایت خشنودی را از دیدار وی نشان میدهد:« به به این هم یک آدم دیگر چه عالی!»
عشق
در بودیسم، ما راجع به احساس خون گرمی که هنگام ملاقات با دیگران به ما دست میدهد و قلبمان را از صمیمیت انباشته میکند بسیار صحبت می کنیم. احساسی که واقعاً از دیدن دیگران خوشحالیم و میخواهیم صمیمانه از احوالشان با خبر باشیم. هنگامیکه دالایی لاما در میان انبوه مردم راه میرود، در طرز نگاهش به آنها و توجه خاص او به تک تک افرادی که میبیند این احساس قابل مشاهده است و گویای این نکته است که او براستی خواهان رفاه یکسان برای همه افراد میباشد. بنابراین بزرگداشت ارزشهای انسانی، اخلاقیات غیردینی و مواردی از این قبیل، چیزهایی هستند که بنا بر درک وی برای همگان مفیدند. چنین کوتاه نظری در او وجود ندارد که بر زندگی به سبک «فقط بودایی» تأکید کند. او بسیار مصمم است که نوعی اخلاقیات غیردینی در سیستمهای آموزشی سراسر دنیا ارائه کند که به کودکان فواید صداقت عمل، مهرورزی و اصول اولیه ارزشهای انسانی را بیاموزد زیرا اینها برای تمام جهان ثمرات بسیار مفیدی دربرخواهند داشت.
همسازی دینی
در رابطه با همسازی دینی، او این را میبیند که امروزه، به دلیل تضادهای دینی میان گروههای مختلف، در جهان شاهد دشواریهای بسیاری میباشیم. بیاعتمادی نسبت به یکدیگر، ترس و عوامل مختلف دیگری از این دست موجب بروز مشکلات بسیاری میشوند. او میگوید آنچه ما نیاز داریم، تحصیل است-ـ و باز تکیه وی بر آموزش است-ـ نه تنها در زمینه اخلاقیات غیردینی، بلکه تحصیل علم درباره یکدیگر. در واقع آنچه ما از آن میترسیم مجهولات و ندانستههای ما هستند که به سبب آنها تخیلات نامعقول خود را به دیگرگروهها، پیروان این ادیان بیگانه، نسبت میدهیم. او میگوید در همایشهای رهبران مذهبی، که وی در آنها شرکت میکند، همه دور هم جمع میشوند و به هم لبخند میزنند و واقعاً با هم خوشرفتارند. با هم دعا میکنند یا در سکوت به مدیتیشن میپردازند. بسیار خوب این عمل پسندیدهای است. اما ثمربخش نیست. این کافی نیست که بگوییم « خب، در واقع ما همه در باره یک مطلب صحبت میکنیم. پس همه با هم وحدت داریم» و فقط به شباهتها اشاره کنیم، این هیچ کمکی به ما نمیکند تا چیزی راجع به یکدیگر بیاموزیم.
در ماه ژوئن امسال، عالیجناب با مرشدان صوفی، از سنت تصوف اسلامی، نشستی داشتند. در آن نشست عالیجناب گفت که مایل است در مورد تفاوتها کسب دانش کند نه فقط در باره شباهتها. او متذکر شد که ما نباید از اینکه تفاوتهایی وجود دارند شرمنده باشیم، بلکه با درک تفاوتها چه بسا که دانشی بهدست بیاوریم که برای ما، در جهت گامهایی که به سوی تعالی خود برمیداریم، مفید واقع شود. او میگوید همه ادیان یک هدف دارند. این است که برای پیروانشان زندگی توأم با خشنودی بیشتری به همراه بیاورند. قطعاً این نظریه در میان تمام ادیان مشترک است. اما روشهای نیل به مقصود با هم متفاوتند البته این الزامی است به این دلیل که مردم با هم تفاوت دارند.
وی میگوید، « اگر همه ما کوششمان این باشد که به پیروان خود بیاموزیم که عشق و مهربانی و چنین احساساتی را پرورش بدهند شما چه روشی بهکار میبرید؟ و ما چه روشی بهکار میبریم؟ این چیزی است که ما میتوانیم از شما یاد بگیریم. بیایید به این روشهای مختلف نگاه کنیم و از این تفاوتها بعنوان فرصتهایی برای یادگیری استفاده کنیم. بیایید تا با پیروان واقعی ادیان مختلف گرد هم بیاییم و تجربههایمان را با هم در میان بگذاریم، نه در حضور انبوه شرکت کنندگان، بلکه در میان خودمان، تا اینکه بتوانیم در یک سطح عملی جدی در باره روشهایمان تبادل نظر کنیم. این بسیار مفید خواهد بود.»
علوم
چنانکه ملاحظه میکنید، اولین تعهد او این است که به همه افراد یاری برساند. البته او نسبت به مردم تبت، در چهار چوب سنت بودیسم تبتی مسئولیت خاصی دارد، اما این هدف و مقصود مطلق او نیست. ما این را در رویکرد او نسبت به علوم میبینیم. عالیجناب از کودکی به علوم، ابزار مکانیکی و چگونگی کارکرد اشیاء علاقه وافر داشته و سالها با دانشمندان ملاقات داشته است. دقیقاً نمیدانم از چند سال پیش اما مطمئنم که حداقل از دهه هشتاد به بعد این رابطه وجود داشته و او همواره خواهان کسب علم از دانشمندان بوده است.
یکی از اصول مقدماتی بودیسم این است که دور شدن از واقعیت باعث ایجاد مشکل در زندگی ما میشود و اینکه ما واقعیت را درست نمیبینیم یا درک نمیکنیم در نتیجه به انواع تخیلات و فرضیات در ذهنمان میدان میدهیم. هدف اصلی این است که سعی کنیم واقعبین باشیم، که البته شفقت را بههمراه میآورد، زیرا واقعیت این است که ما همه باید با هم زندگی کنیم و اگر قرار است با همدیگر زندگی کنیم ـ همه افراد ساکن کره زمین-ـ باید به طور مسالمت آمیز با هم رفتار نمایند. این ابتداییترین واقعیت موجود است.
او میگوید اگر دانشمندان در کشفیات خود چیزی مغایر آموزشهای بودایی بیابند، به طور مثال به تعریف تازهای در مورد چگونگی جهان هستی، یا به اینکه این جهان چگونه آغاز شد، دست بیابند، ایشان با رضایت کامل تمام مطالب را از آموزههای بودایی حذف خواهد کرد. درک علوم غربی، از این دیدگاه که مغز انسان، پدیدههای شیمیایی و اعضای مختلف مغز چگونه عمل میکنند، مکمل بسیار مفیدی برای درک بودایی از مسائل هستند و با آموزههای بودایی مغایرتی ندارند.
همچنین بودیسم دانش فراوانی دارد که میتواند در اختیار علما بگذارد. این دانشها را میتوان در چند دسته تقسیمبندی کرد: علوم بودایی، دانش بودایی و فلسفه بودایی. به طور مثال، جزئیات احساسات انسانی-ـ اینکه کل جهان احساسات درونی چگونه عمل میکند-و چگونه باید با آن روبرو شد در تحلیلهای بودایی به شیوهای بسیار عالمانه تنظیم شده است. اطلاع از این شاخه از علوم بودایی برای دانشمندان غربی میتواند بسیار سودمند باشد. عالیجناب، مطالعه علوم را در معابد رسمی بنیان نهاد و دروس علمی را به لیست دروس اجباری راهبان و راهبهها افزوده و از ترجمه متون علمی بسیاری از زبان انگلیسی به زبان تبتی حمایت کرده است. در این موارد، وی بعنوان رهبر یکی از ادیان اصلی دنیا، فوق العاده روشنفکرانه عمل نموده است و در انجام این مهم صداقت کامل دارد. میتوانید این صداقت محض را در نوع اقداماتی که برعهده میگیرد و گامهایی که برمیدارد بهوضوح مشاهده نمایید.
پذیرش سایر سنتها و همراهی با آنها
عالیجناب مایل است که دست دوستی به سوی جهان اسلامی دراز کند. از این رو، او «آرشیوهای بودایی» من را تشویق و از آنها حمایت میکند تا تعالیم اصول بودیسم، پیامهای عمومی ایشان در مورد ارزشهای اساسی انسانی، اخلاقیات و سایر مطالب را به زبانهای اسلامی ترجمه کنیم و در حال حاضر این اقدام را شروع نمودهایم. بسیار جای تاسف است که از اسلام چهرهای اهریمنی نشان داده میشود. این بسیار حائز اهمیت است که مسلمانان را بعنوان بخشی از صحنه جهانی به حساب بیاوریم نه اینکه آنها را بعنوان تهدیدی برای جهان از این صحنه بیرون برانیم. باید در مورد عقاید بودایی اطلاعاتی در اختیارشان بگذاریم.-البته نه به این منظور که آنها را وادار به قبول دین خود یا مواردی از این قبیل بکنیم، بلکه باید آنها را با اصول اولیه آشنا کنیم و از آنها در مورد دینشان چیزی بیاموزیم. کسب دانش: این آن عاملی است که موجب بسط تفاهم متقابل میشود. با تفاهم متقابل اعتماد پرورش و دوستی گسترش مییابد.
درون بودیسم، سبک یا فرم تبتی بودیسم وجود دارد که از هندوستان، سنت به اصطلاح «ماهایانا»، منشاء گرفته است. همچنین سنتهای تراوادا وجود دارند که در آسیای جنوب شرقی پیروانی دارند. متاسفانه، هر دو شاخه بودیسم کاملاً از وجود یکدیگر بیخبرند. عالیجناب یکی از دوستان مرا، که یک راهب بودایی امریکایی است، تحت حمایت خود مامور نمودهاند تا یک مطالعه تطبیقی در این زمینه انجام دهد. هدف این است که ببینیم نوع ماهایانا چگونه به اعمال و اصول بودیسم عمل میکند و نوع تراوادا به چه صورت. او در صدد است ترتیبی بدهد تا اینها به زبانهای آسیای جنوب شرقی ترجمه شوند. هدف وی تبادل دانش است و این هدف برای ایشان بسیار مهم میباشد.
انتصاب زنان به سمت راهبگی
به شیوههای سنتی رهبانیت در میان تبتیها نظری میاندازیم. به دلایل مختلف-ـ غالباً جغرافیایی-ـ سنت راهبه شدن زنان به طور موروثی، هرگز به تبت راه نیافت. در زمانهای بسیار دور برای زنان هندی راهبه بسیار مشکل بود که فرسنگها راه را تا تبت پیاده طی کنند. بنابراین، این مقام بهطور موروثی منتقل نشد. در نتیجه در زنجیره سلسله راهبههای گسستگی پدید آمد. برای اینکه زنی به این مقام برسد شرط این است که ده راهبه منصوب شده حاضر باشند. اما شرط لازم هرگز بهوقوع نپیوست.
در این مورد نیز دالایی لاما از انواع مطالعات و پروژههای تحقیقاتی حمایت میکند تا ببینیم چگونه میتوان شرایطی فراهم کرد که این سلسله رهبانیت را دوباره شروع کنیم و به زنانی که مایلند در سنت تبتی به درجه رهبانی تمام برسند این فرصت را بدهیم تا به خواست خود جامه عمل بپوشند. ملاحظه کنید که چگونه این اهداف دنبال میشوند، البته نه تنها در سطح گفتگو، بلکه با صرف هزینه و تشویق و ترغیب افراد و کمک برای تهیه مکان لازم و غیره، تا بتوانیم در تمام این سطوح برای تعداد بیشماری از افراد مفید واقع شویم.
«من راهب سادهای بیش نیستم»
به نظر من یکی از دوست داشتنیترین خصایص اخلاقی عالیجناب این است که او در حد کمال فروتن و ساده است و ذرهای تظاهر و تکبر در او دیده نمیشود. او همیشه اظهار میکند، « من فقط یک راهب ساده هستم. انسانی درست مانند شما.» هر وقت با شخص جدیدی آشنا شود میگوید: «هر وقت فردی را ملاقات میکنم، او را به چشم انسانی دیگر نگاه میکنم. مکالمه بین ما محاوره انسان با انسان است، نه صحبت دالایی لاما با یک آدم معمولی. نه دیدار یک تبتی با یک بیگانه. نه در چهار چوب هیچ کدام از این فاصلههای ثانوی، بلکه در سطح اولیه یعنی گفتگوی انسان با انسان.»
به محض ملاقات با افراد، او میخواهد هر تخیلی که آنان ممکن است در مورد او داشته باشند،-از قبیل اینکه او خدا یا شاه یا صاحب قدرتی جادویی یا فرستادهای است از دنیای دیگر، را از ذهن آنها بزداید. او در برابر جمعت انبوه مخاطبین خود که در حدود دهها هزار نفر است حاضر میشود.-او بینهایت راحت و خودمانی است. هیچ وقت به ظواهر فکر نمیکند. اگر قرار است رئیس جمهور کشوری را ملاقات کند و با دمپاییهای پلاستیکی که هنگام دوش گرفتن مییپوشد راحتتر است، همانها را به پا میکند. این کار برای این نیست که کسی را به تحسین وادارد، با سادگی تمام، این کفشی است که عادتاً همیشه میپوشد.
شوخ طبعی
همه چیز با شوخ طبعی همراه است. مشاهده اینکه چگونه عالیجناب با شوخ طبعی همه چیز را بر زبان میآورد و به قول ما «میتواند از پس آنها برآید» براستی حیرت انگیز است! یکبار در جایی سخنرانی داشت و صندلی که برایش گذاشته بودند اصلاً راحت نبود، در پایان گفتارش خطاب به برگزارکنندگان برنامه،-البته خطاب به همه حاضرین، گفت همه چیز عالی بود و سخنانی از این قبیل، سپس اضافه کرد لطفاً دفعه دیگر صندلی راحتتری برای من بگذارید، این صندلی اصلاً راحت نبود. او طوری این را با خوشرویی و مهربانی اظهار کرد که همه خندیدند و به هیچ کس برنخورد. گاهی، به همین شیوه، حتی مردم را سرزنش میکند و واقعاً تماشایی است.
دیداری با واکلاو هاول
هنگامی که عالیجناب از طرف واکلاو هاول ـ که به خاطر ندارم رئیس جمهور جمهوری چک، چکسلواکی آن زمان، بود یا نخست وزیر-ـ دعوت شد من همراه عالیجناب بودم. عالیجناب دومین میهمان او بود. اولین میهمان فرانک زاپا، ستاره راک اند رل، بود و دومین میهمان دالایی لاما. هاول از عالیجناب خواهش کرد که به او و اعضاء کابینهاش مدیتیشن بیاموزد و گفت «ما تجربه چندانی نداریم، نمیدانیم چگونه باید حکومت کرد و همه ما آنقدر تحت فشار هستیم که نمیتوانیم راحت بخوابیم. ممکن است لطفاً ما را راهنمایی کنید که چگونه میشود آرامش یافت؟ اگر نتوانیم آرام باشیم هرگز از پس اداره این مملکت، یک کشور تازه، برنخواهیم آمد.» واکلاو هاول بسیار متواضع بود. او عالیجناب و وزیرانش را دعوت کرد تا به کاخ تابستانی او بروند. – نمیدانم اسمش را چه بگذارم. جایی شبیه قلعه بود با فضایی آرام و خلوت خارج از شهر پراگ. واکلاو هاول هرگز به آنجا نرفته بود. جای بسیار وسیعی بود و هیچ کس از معماری ساختمان سر در نمیآورد. همه داشتیم در راهروهای پیچ در پیچ آن گم میشدیم. او به دالایی لاما گفت:« اینجا روسپی خانه رهبران کمونیست بوده.» معمولاً این گونه واژهها در حضور دالایی لاما بر زبان آورده نمیشوند. اما او بسیار فروتن بود. اتفاقی که افتاد این بود که در یکی از آن اطاقهای بزرگ هاول و وزیرانش با لباس ورزشی دور دالایی لاما روی زمین نشستند، البته دالایی لاما لباس معمولیش را به تن داشت. او روش ابتدایی تنفس و کسب نیرو را برای بهدست آوردن آرامش به آنها تعلیم داد.
معمولاً عالیجناب شبها غذا نمیخورند. ایشان نسبت به سوگند رهبانی خود در مورد دیر وقت شام نخوردن بسیار پایبندند. اما عالیجناب نرمش به خرج داد و دعوت هاوال را به شامی که او مخصوص عالیجناب تدارک داده بود،-البته نه اینکه شخصاً خودش تهیه کرده باشد،-پذیرفت و حاضر شد که شام را با او در کاخ تابستانی صرف کند. مرا هم دعوت کرده بودند. مانند یک لغتنامه زنده در آن سوی میز شام جای گرفته بودم. آنها به زبان انگلیسی صحبت میکردند. یکی از نکتههای چشمگیر این ملاقات این بود که دالایی لاما مرتب سر به سر هاول میگذاشت و او را سرزنش میکرد و به او خرده میگرفت . واکلاو هاول سیگاری بود و کنار عالیجناب مرتب سیگار میکشید. کاری که در حضور او معمولاً شوخی بردار نیست. او رئیس جمهور یک کشور بود با وجود این عالیجناب به راحتی از او انتقاد میکرد و میگفت: «شما بیش از حد سیگار میکشی، مریض میشوی و سرطان میگیری و غیره، باید این عادت را کنار بگذاری.» البته من شخصاً فکر کردم این کار بسیار عالی است واندرز او ناشی از محبّت او است. در واقع چندی بعد واکلاو هاول به سرطان ریه مبتلا شد. من این مثال را در اینجا آوردم که نشان دهم چگونه عالیجناب همیشه خیر و مصلحت دیگران را مد نظر دارد و نگران این نیست که در باره او چگونه فکر خواهند کرد.
هوش و حافظه
به آنچه گفته شد این را هم اضافه کنم که او با هوشترین فردی است که من در طول عمرم دیدهام. او از حافظهای کاملاً فتوگرافیک برخوردار است. وقتی که تدریس میکند، جامعترین پیکره آموزههای بودایی را از همه سنتهای مختلف در ذهن دارد. از تمام این متون نقل قول میکند. تبتیها در طی فراگیری تعالیم همه متون اصلی را حفظ میکنند. بیشتر افراد ممکن است که در حدود هزار صفحه را حفظ کرده باشند. اما موجب حیرت است که دالایی لاما تقریباً همه تفاسیر را به ذهن سپرده است. ضمن تدریس پاراگرافی را از یک کتاب نقل میکند و قسمتی را از کتابی دیگر؛ کار بسیار دشواری است. اکثر افراد وقتی کتابی را به حافظه میسپارند اگر بخواهند بخشی از مطالب آن را از حفظ بگویند مستلزم این است که همه کتاب را از اول تا آخر به همان ترتیبی که حفظ کردهاند به ذهن بیاورند تا به قسمت مورد نظر برسند و از آن به بعد را با صدای بلند ادا کنند، نه اینکه از وسط یک متن یک واژه بگویند و فرد بیدرنگ تمام مطالب را از آن واژه به بعد بگوید. ذهن فتوگرافیک دالایی لاما این چنین کار میکند. این البته نشانه بارز تیزهوشی است: شما قادر هستید که در ذهن خود چیزهای مختلف را گردآورید و ببینید که چگونه میشود که این چیزها را در کنار هم به شکلی منسجم چید و مرتب کرد. چگونه است که افرادی مانند اینشتن فرمول e=mc2 را ابداع میکنند؟ او این توانایی ذهنی را دارد که چیزهای مختلف را در ذهن خود آنقدر جابجا کند و به صورتهای مختلفی در کنار هم قرار دهد تا اینکه از میان آنها یک طرح و الگوی خاص پدیدار شود؛ یک فرمول خاص. دالایی لاما قادر است با محفوظات انبوه بیکران دانش و ادبیات تبتی این کار را انجام بدهد.
این حافظه فتوگرافیک او تنها محدود به متون نیست. او در مورد بهیاد آوردن افراد هم همین استعداد را دارد. من عملاً این توانایی او را دیدهام. باور نکردنی است. افرادی را که زمانی ملاقات کرده به راحتی میشناسد. یکبار راهبی پیر از تبت آمده بود. او توانسته بود خودش را برای دیدار با او به دارامسالا برساند، در آنوقت من هم آنجا بودم. عالیجناب نگاهی به وی انداخت و گفت «اوه!» پیرمرد آنجا ایستاده و خطاب به وی گفت:« اوه ، من شما را خوب به یادم میآورم. سی سال پیش در راه هندوستان در معبد شما توقف کردیم و مراسمی در آنجا برگزار میشد. شما باید سینی پیشکشها را بالا نگه میداشتید. شما در تمام طول مراسم با زحمت زیاد این کار را انجام دادید. خاطرتان هست؟» یک راهب بعد از سی سال حضور مییابد و عالیجناب او را میشناسد. باور نکردنی است. معلم اصلی من سرکونگ رینپوچه یکی از آموزگاران عالیجناب بود و میگفت در زمان کودکی عالیجناب لازم نبود مطلبی را دو دفعه تکرار کنند او همان دفعه اول مطلب را میآموخت و بعد از آن هرگز لازم نمیشد که دوباره آن را توضیح دهند. این درمورد همه آموزگاران عالیجناب صدق میکرد هیچ یک از آنان لازم نبود چیزی را دو مرتبه توضیح دهند.
تهذیب
او یکی از سرشناسترین مردم زمان ما است و باید بپرسیم این چگونه با ما مرتبط است؟ ربط آن در این است: ببینید یک انسان تا چه حد میتواند فضیلت اخلاقی کسب کند. بسیار خوب، او میگوید با کار و کوشش زیاد و مداوم در این راه توانسته است به تکامل برسد، ما هم اگر مایل باشیم میتوانیم همین کار را انجام دهیم. به نحوهای که او با مشکلات مواجه میشود نگاه کنیم. میتوانید مجسم کنید شما را دشمن مشترک بیش از یک بیلیون نفر روی کره زمین بهحساب بیاورند؟ عالیجناب به این مسئله میخندد، چون میداند که موضوع صحت ندارد، او روی سرش شاخ و چنین چیزهایی ندارد. اما اگر ما بجای او بودیم چگونه با این مشکل مواجه میشدیم اگر به ما عنوان دشمن درجه یک اجتماع را میدادند: شیطانی در لباس یک راهب؟
او هرگز افسرده نشده، به هیچ وجه. منظورم این است که او گفت حتی یکبار هم افسرده نشده! حتی برای ایشان دشوار است بفهمد افسردگی یعنی چه. این به نظر شما جالب نیست؟ مثل این است که بگوید-ـ چنانکه یکبار هم شاهد بودم که گفت-ـ اذعان میکند که تا به حال راجع به اینکه مردم اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و از خودشان بیزار میشوند چیزی نشینده است. او هرگز با چنین مشکلی رو به رو نبوده است. بهطور قطع خود او افسردگی را تجربه نکرده حتی چیزی راجع به آن نشنیده است.
او خوشبین و واقعبین است و همیشه با وضعیت واقعی شرایط مواجه میشود. درباره اوضاع کنونی جهان که به پدید آمدن مشکلات مختلف انجامیده است، میگوید: «مشکلات دنیا را نوع بشر بهوجود آورده و نوع بشر است که باید آنها را از میان بردارد.» او نیز در این زمینه اقداماتی انجام داده است. او ارزشهای انسانی بنیادی را ترویج مینماید و نوعی اصول اخلاقی را به برنامههای آموزشی بچهها افزوده، او میکوشد تا در میان فرهنگها و ادیان مختلف همسازی دینی ایجاد کند تا از همدیگر و راجع به یکدیگر کسب دانش کنیم و دیگر هیچ ترسی از همدیگر نداشته باشیم. او در جهت رفاه حال دیگران، همه دنیا وهمه ما، فعالانه گام برمیدارد و در عین حال فروتنی خویش را حفظ میکند و آن تواضع نابی که میگوید «در من هیچ چیز خاصی وجود ندارد» را همیشه رعایت میکند. این چیزی است که او را محبوب همگان مینماید. بر این خصوصیات، شوخ طبعی و انرژی وافر را هم که اضافه کنید-بیتردید حیرت انگیز میشود.
دستیاران ومشاورانش همیشه به او میگویند: «عالیجناب، کمی استراحت کنید. اینقدر مسافرت نروید» عالیجناب با برنامهای بسیار فشرده به سفرهایش ادامه میدهد: برنامهای که هر لحظه از هر روز صرف قرار ملاقاتهای بیوقفه میشود. معمولاً پس از حدود ده روز که سفر میکند، با هواپیما به هندوستان بازمیگردد و پس از آن با هواپیما یا اتوموبیل به دارامسالا میرود. سفر با اتومبیل دوازده ساعت طول میکشد.یک هفته در آنجا میماند و باز سفر بعد را آغاز میکند. اوضاع دائم به همین ترتیب است. به این جهت است که آنها میگویند: «عالیجناب، خواهش میکنیم به خودتان سخت نگیرید» و عالیجناب میگوید، « تا جاییکه توان داشته باشم به این شکل سفر میکنم، چون به حال دیگران مفید است.»
من فکر میکنم که ارتباط او با زندگی ما در این است که به ما امید میدهد که در اینجا فردی بسیار صادق و سخت کوش حضور دارد. وقتی میگوید ما میتوانیم بشریت را به پیش ببریم، از ابزاری بسیار واقعی صحبت میکند: تحصیل دانش، تفاهم متقابل و اصول اخلاقی. اینها امور واقعی هستند. صحبت از معجزه نیست. هنگامی که او به کشور ما میآید یا به شهر ما به راستی فرصتی بسیار عالی است و شانسی بزرگ، که فرصت را مغتنم بشماریم و از نزدیک حضور عالیجناب را تجربه کنیم.
خب، من برای پاسخ دادن به سؤالهای شما آمادهام؟
پرسشها
شرکت کننده: عالیجناب چه زبانهایی میدانند، یا به کدام زبانها تکلم میکنند؟
الکس: عالیجناب انگلیسی صحبت میکنند، که خودشان میگویند انگلیسی شکسته، اما به هرحال به این زبان مکالمه میکنند. البته زبان خودشان زبان تبتی است. با زبان چینی کمی آشنا هستند چون در منطقهای که متولد شدهاند بسیار نزدیک به جمعیت بزرگ چینیهاست، بنابراین در زمان کودکی کمی زبان چینی یاد گرفتهاند که در سطح محدودی است. من حدس میزنم که تا حالا چند کلمهای هم هندی یاد گرفتهاند.
شرکت کننده: عالیجناب چگونه از عهده تمام فرایض دینی خود بر میآیند؟ ایشان هم رهبر معنوی مردم تبت هستند و هم باید به کارهایی مانند سر و سامان دادن به زندگی پناهندگان رسیدگی کنند.
الکس: خب، ببینید، من فکر می کنم یک نکته کلیدی این است که... چنانکه اشاره کردید، او نه تنها باید مقدار زیادی از وقت خود را صرف مطالعه میکرد، بلکه همزمان باید به مدیتیشن هم میپرداخت؛ در عین حال مسئول حکومت در-تبعید هم بود، که البته بسیار هوشمندانه و شجاعانه و با دوراندیشی بسیار، این سمت را کنار نهاد و در حکومت در-تبعید دموکراسی را دائر نمود. با وجود این، چندین سال مدیریت این گروه را بر عهده داشت و باید به همه امور اسکان پناهندگان رسیدگی میکرد و برای آنها نهادهای اجتماعی لازم را بنا مینهاد. من گمان میکنم خط مشی که بهکار میبرد این بود که فرد بسیار واقعبینی باشد و از اوضاع معزل بزرگی نسازد و بگوید: «این کار بسیار عظیمی است، غیر ممکن است و انجام آن از دست من برنمیآید.» به محض اینکه شما چنین طرز فکری را داخل قضیه میکنید، که : «وای، من بیچاره، اصلاً ممکن نیست از پس این کار برآیم، از عهده من خارج است» در آن وضعیت گم میشوید. شما باید سعی کند که هر کاری را که از دستتان برمیآید با نظم و ترتیب انجام دهید. عالیجناب از هوش سرشاری برخوردار است و حافظهای فوق العاده دارد. در نتیجه قادر است تمام طرحهایی را که زیر نظر او هستند، مثل رئیس یک شرکت چند ملیتی که باید همه اطلاعات را در ذهن خود نگه دارد، اداره کند و بواسطه هوشی که دارد میداند چگونه بخشی از کارها را به دیگران محول کند یا شخصاً انجام بدهد. او همیشه کارها را به این صورت انجام میدهد و این برایش موضوع پیچیدهای نیست.
من همیشه به شوخی میگویم که روش کالاچارکرا برای این خوب است که آدم را برای انجام دادن کارهای متفاوت تعلیم یدهد؛ البته نیمی از این حرف شوخی است. در ماندالای کالاچارکرا، اگر برایتان قابل تصور باشد؛ فرد باید ۷۲۲ پیکره را تجسم کند. خب، دالایی لاما ممکن است بتواند ۷۲۲ پیکره را تجسم کند، مسلماً من نمیتوانم، اما این یک درک کلی از قضیه به دست میدهد که تعداد بسیار کثیری از این مجسمهها در گروه بندیها و مجموعههای مختلف در اطراف ما وجود دارند. وقتی که آنها را مجسم میکنیم یک تصویر کلی از انبوه این مجموعهها در ذهنمان ترسیم میشود. در حالیکه اگر با دقت نگاه کنیم میبینیم به طور مثال، الهههایی هستند که نماینده ۳۶۰ روز سال قمری هستند. یا الهههایی که هر کدام با پیکرههای نجومی مرتبطند، یا با بخشهای متفاوت سیستم بدن. به این ترتیب، این الههها همه چیز را دربرمیگیرند. حال خود را در مرکز این سیستم پیچیده وسیع تجسم کنید و بعد فرض کنید که موضوعی پیش آید یا اتفاق تازهای روی بدهد، حالا باید در یک گوشه ماندالا که به این اتفاق مربوط میشود، یک گروه ده تایی دیگر از نمادها را اضافه کنید: مشکلی نیست. خب، ایرادی ندارد و بعد دوباره، این هم یک گروه دیگر، این یکی در آن گوشه ماندالا جا میشود. من میتوانم این کار را انجام دهم چون ازعهده پیچیدگی کل این مجموعه وسیع و تمام بخشهای فرعی آن برمیآیم و این کار به آرامی پیش میرود: و هرکار دیگری هم که اضافه شود هیچ ترسی وجود ندارد. به این ترتیب با افزایش هر مرحله کوچک، برای خودتان نگرانی بزرگی تولید نمیکنید.
این درست است که زندگی پیچیده است، و زندگی برخی افراد از سایرین پیچیدهتر است، اما زندگی برای همه ما پیچیده است. بجای هراس از این پیچیدگی، باید آن را بپذیریم و به خود بگوییم هرچه پیچیدهتر بهتر. چرا که نه؟ با یک چنین توانایی ذهنی، شخص میتواند ـ – مثلاً در مورد وب-سایت خودم ـ با بیست زبان مختلف کار کند. اگرزبانهای دیگر هم به اینها اضافه شود مشکلی نیست. یک زبان دیگر اضافه میکنیم، چرا که نه؟ من هیچ واهمهای از این کار ندارم. در مقابل حجم بزرگ کاری که دالایی لاما انجام میدهد این کار پروژه کوچکی بیش نیست. به نظر من این رویه مؤثری است. بدون شکایت و زاری، بدون گفتن « من بیچاره» و بدون « این غیر ممکن است.» فقط دل بهکار میدهید وبه انجامش میرسانید. مادرم همیشه میگفت: «صاف بالا و پایین شو» و کارت را بکن. نه اینکه «هی به اینطرف و آنطرف حرکت کنی که آیا میتوانم این کار را تمام کنم یا نه؟» نگران شدن و با این روش کار کردن مؤثر نیست و باید آستینها را بالا زد و کار را انجام داد.
شرکت کننده: ممکن است لطفاً توضیح دهید چرا دالایی لاما را عالیجناب خطاب میکنید در حالیکه ایشان تأکید میکند که یک انسان عادی است؟
الکس: بسیار خوب. دالایی لاما خود را عالیجناب نمینامد. نمیدانم اولین بار چه کسی این عنوان را به زبان انگلیسی برای او بکار برد، اما حدس میزنم از یک عنوان مسیحی اقتباس شده و بعد در زبان انگلیسی متداول شده است. مردم این واژه را به نشانه احترام بهکار میبرند.همان طور که پادشاهان را عالیجناب خطاب میکنند تا به آنها احترام بگذارند. در زبان تبتی عنوانهای بسیاری برای احترام گذاشتن به مربیان معنوی موجود است و برای نامیدن دالایی لاما عناوین خاصی وجود دارد. اما ترجمه کدام یک از آنها با عالیجناب برابر است؟ بهطور دقیق هیچ کدام. استفاده از این اصطلاح در میان مردم، مثل یک قرارداد ساده، متداول شده و او نمی تواند مردم را منع کند. مهم این است که او به هیچ وجه دوست ندارد مردم او را مانند یک خدا یا چیزی مشابه آن پرستش کنند.
شرکت کننده: با توجه به اینکه شما به زبان تبتی تسلط دارید شاید بتوانید ترجمهای از یک عنوان تبتی برای او انتخاب کنید که جایگزین لقب عالیجناب شود.
الکس: عنوان معمول «کندون» (Kundun) است که معنای آن «حضورعالی» است.
شرکت کننده: حضورعالی؟
الکس: بله. نمیدانم این عنوان را چگونه به زبانهای مختلف ترجمه کنم؛ کار آسانی نیست. واژه حضور در اینجا یعنی وجود او از بهترین خصوصیاتِ تکامل یافتهترین موجودات تناسخ یافته و نماینده آنها است. یعنی اینکه شما در حضور فردی هستید که دارای بالاترین مراتب تشخیص داده شده. من کوشش کردهام که این را مطرح کنم اما ظاهراً کسی به ادامه این بحث علاقهمند نیست.
بسیار خوب، اگر سؤال دیگری نیست جلسه را در اینجا به پایان میبریم. از حضور همه شما تشکر میکنم و امیدوارم که این برنامه مفید بوده باشد. متشکرم.
صفحاتی با موضوعات مشابه
برای منفعت رساندن به دیگران با ما همگام شوید.
از کار ما حمایت کنید!
این وب-سایت کاملاً به کمکهای مالی شما متکی است. نگهداری، آماده سازی ۷۰ ٪ از مطالب باقی مانده و پیشبرد کار ترجمه مطالب وب سایت هزینهبر است. اگرچه در حال حاضر هشتاد عضو داوطلبانه به ما کمک میکنند، بیست و سه نفر از اعضای اصلی تیم ما نیازمند دریافت دستمزد میباشند. با ما مساعدت کنید تا بتوانیم بودجه سالانه ۱۰۰،۰۰۰ یورو (معادل۱۵۰،۰۰۰ دلار امریکا)
را که برای ارائه رایگان وب-سایت خود بدان نیازمندیم، فراهم کنیم .
تا دست یافتن به هدف
(40%)