چگونه با احساسات منفی کنار بیاییم

05:45

تعریف «خوب» و «بد» یا «مثبت» و «منفی»

با احساسات منفی چطور کنار می‌آییم؟ این موضوع مهمی است، موضوعی که خود منجر به این سؤال می‌شود که کدام چیز مثبت و کدام چیز منفی است. آیا چیزی هست که به طور مطلق منفی یا مثبت باشد؟ من واقعاً جواب این سؤال را نمی‌دانم. پدیده‌ها لازم و ملزوم یکدیگرند هر چیزی جنبه‌های مختلفی دارد. یک تماشاگر وقتی از زاویه‌ای خاص تصویری را نگاه می‌کند، یک چیز می‌بیند، اما همان تماشاگر وقتی در جای دیگری می‌ایستد آن تصویر را از زاویه‌ای دیگر می‌بیند.

چگونه است که هر فردی درباره دنیا دیدگاهی متفاوت از دیگران دارد؟ برای اینکه هر یک از ما دنیا را از منظری متفاوت می‌بیند. یک شیئی واحد حتی به چشم یک شخص به شکل‌های گوناگون دیده می‌شود. پس وجه تمایز و تعریف خوب و بد چیست؟ من نمی‌دانم. حتی یک مورچه هم این موضوع را موشکافی نمی‌کند. اما یک مورچه به طریقی می‌داند چیزی که برای زندگیش مفید است خوب است و آن را خوب می‌داند؛ و این را درمی‌یابد که وقتی چیزی زندگیش را تهدید کند باید بد باشد و به همین دلیل از مسیر آن می‌گریزد.

بنابراین شاید می‌توانیم بگوییم که [مفهوم خوب و بد] وابسته به بقاست. ما خواهان آسایش و شادی هستیم. به همین دلیل چیزی را که به بقای ما کمک کند خوب می‌دانیم؛ مثبت می‌دانیم. چیزی را که به ما حمله کند – و احساس کنیم که وجودش خطری برای بقای ماست – بد می‌دانیم. [یعنی منفی است.]

تعریف «احساسات منفی»

بر این اساس [تعریف مثبت و منفی] برای این که بدانیم با احساسات منفی چطور کنار بیاییم [نخست باید ببینیم] که اینها را چطور تعریف کنیم. اولین نکته این است که این احساسات آرامش دورنی ما را برهم می‌زنند، به همین دلیل است که آنها را «منفی» می‌خوانیم. آن [احساساتی] که باعث پیدایش قدرت درونی و آرامش می‌شوند «مثبت» هستند.

از گفتگوهایی که با دانشمندان و به ویژه با دانشمند بزرگ وارلا، که از دوستان صمیمی من است، داشتم به این نتیجه رسیدم که شفقت شدید یک احساس است، احساسی سودمند. ما بر این عقیده توافق کردیم که که حتی در ذهن بودا هم عاطفه‌ای به شکل شفقت وجود داشت. بنابراین احساس لزوماً بد یا منفی نیست. ما ناگزیریم که شفقت بی‌حد و حصر بودا را یک عاطفه تلقی کنیم. بنابراین بودا بی‌اندازه احساساتی بود. پس اگر شفقت را یک احساس بدانیم، احساسی مثبت است. اما ترس و نفرت آرامش درونی و خشنودی خاطر ما را از میان می‌برند، پس ناگزیریم آنها را منفی تلقی کنیم.

کنار آمدن با احساسات منفی بر اساس عقل

حال ببینیم که با [احساسات منفی از قبیل] ترس و نفرت چطور کنار بیاییم. [ما باید این نکته را در نظر داشته باشیم] که این احساسات زیانبار هیچ مبنای درستی ندارند. بلکه ناشی از یک نگرش غیرواقع‌بینانه‌اند؛ در حالی که احساسات مثبت مبنایی درست دارند. به عنوان مثال، بعضی احساسات را می‌توان با عقل و منطق افزایش داد، پس آنها مبنایی درستی دارند. در حالی که یک احساس منفی خود به خود پدیدار می‌شود و وقتی ما با عقل و منطق آن را بررسی می‌کنیم، شدت و حدت آن کم می‌شود؛ چون مبنای درستی ندارد. از این رو، یک احساس مثبت چیزی است که با واقعیت در ارتباط است و یک احساس منفی بر قلب واقعیت یا جهل تکیه دارد.

مثلاً وقتی از دست شخصی که با ما دشمنی دارد خشمگین هستیم، در لحظه خشم به نظر می‌رسد که شاید اعمال او به ما آسیب برساند. به همین دلیل فکر می‌کنیم که آن شخص بد است. اما وقتی موضوع را می‌شکافیم [به این نکته پی می‌بریم که] او دشمن مادرزاد نیست. اگر به ما آسیب می‌رساند، این امر باید دلایل دیگری داشته باشد و این دلیل در خود آن شخص نیست. اگر شخصی واقعا در زمره «دشمنان» باشد، باید از همان روز اول با انسان دشمنی کرده باشد و ممکن نبوده که هیچ‌وقت دوست کسی باشد. در حالی که تحت شرایطی دیگر، همین اشخاص ممکن است بهترین دوستان ما باشند. بنابراین، خشم و نفرت علیه اشخاص نارواست.

آنچه خطا و نارواست در کردار آن افراد است، نه در وجودشان. اما خشم [که فقط مبتنی بر کردار نادرست افراد است] شخص را هدف می‌گیرد. شفقت اما، اغلب متوجه شخص است بی‌آنکه اعمال او را در نظر بگیرد. به همین دلیل ما می‌توانیم با دشمن مشفق و مهربان باشیم بر این اساس که او یک شخص است.

بنابراین باید میان شخص و کردار او تمایز قائل شویم. ما می‌توانیم به شخص شفقت نشان دهیم اما با کردار او مخالف باشیم. به همین دلیل احساس منفی معمولاً با تنگ‌نظری همراه است. چون فقط بر یک جنبه [کردار ناپسند افراد] تأکید دارد.

اما در خصوص شفقت هم باید تمایز قائل شد. ما یک نوع شفقت داریم که بر عاملی زیست‌شناختی استوار است. [این نوع شفقت متمایل به کسی است که به ما سود می‌رساند، مثل مادر.] اما شفقتی هم هست که مبتنی بر منطق است و جانبدارانه نیست – چون بر منطق استوار است. معطوف به شخص است، نه معطوف به کردار او. یک احساس منفی که فقط بر کردار مبتنی است منطقی نیست و به خشنودی منجر نمی‌شود.

تجریه و تحلیل احساسات منفی چون خشم

مهمترین مطلب برای کنار آمدن با احساسات منفی تجریه و تحلیل است. به عنوان مثال باید از خود بپرسیم که از خشم چه سودی به دست می‌آوریم؟ خشم البته انرژی نیرومندی را به‌وجود می‌آورد، این نکته درست است. ما تأثیر آن را در زندگی روزمره حتی در حالت‌های چهره و گفتار افراد هم می‌بینیم. وقتی خشمگین هستیم هم حالت چهره‌مان ترسناک می‌شود و هم کلاممان خشن. ما مصمم می‌شویم برای رنجاندن طرف مقابل تندترین واژه‌ها را به کار بگیریم. بعد وقتی خشم متوقف می‌شود، انرژی که آن قدر نیرومند و خشن بود فروکش می‌کند و ذهن هشیارتر می‌شود. پس انرژی که خشم را به همراه می‌آورد یک انرژی کور است [چون وقتی ما دچار خشم هستیم ذهن هشیار نیست.] به همین دلیل خشم هیچ‌گاه واقعاً مفید نیست؛ در حالی که اگر همیشه رویکردی هوشمندانه و واقع‌بینانه داشته باشیم، بسیار مفید است. حتی در یک جلسه دادگاه، اگر وکیل مدافعی از خشم فریاد بکشد، سودی به حال موکلش ندارد؛ در حالی که اگر هوش خود را به کار بگیرد، می‌تواند طرف مقابل موکلش را شکست بدهد.

پس خشم موجب می‌شود که هوش به وضوح عمل نکند. ممکن است کلمات نادرستی که به هنگام خشم گفته می‌شود به قضاوت ما لطمه بزند. پس از راه هوش می‌توانیم دریابیم که خشم هیچ فایده‌ای ندارد. اگر در یک موقعیت دشوار و خطرناک ما بتوانیم به کمک هوش خود واکنش‌های مناسبی داشته باشیم، مفیدتراست. به عبارت دیگر با تلفیق شفقت در نگاه خود به دیگران، ما امکان دوستی با آنها را در آینده فراهم می‌کنیم. اگر دچار خشم باشیم، درها به روی هر دوستی احتمالی در آینده بسته می‌شود. اگر این طور فکر کنیم، احساسات منفی کاهش می‌یابد. اگر هم این احساسات از نو پدیدار شوند، به مراتب سست‌تر خواهند بود.

Top