یکسان ساختن و تبادل خود با دیگران

دو ماه پیش از آنکه تِسِنژاب سرکونگ رینپوچه دار فانی را وداع گوید از دکتر الکساندر برزین خواست که مهمترین تعالیم او را کلمه به کلمه بنویسد و آنها را حفظ کند. او جزئیات مدیتیشن را توضیح داد. این جزئیات مهمترین منشاء اندوه و مشگلات، که عبارت است از گرامی داشتن خود و روش غلبه بر آن را نشان می‌دهند و رویکرد صادقانه گرامی داشتن دیگران ، منشاء همه شادی‌‌ها، را می‌آموزد.

برای پرورش بودهیچیتا دو سنت وجود دارد، یکی داشتن قلبی است که آن را به کسب روشن‌ضمیری به منظور منفعت رساندن به دیگران اختصاص دهیم ـ سنت علت و معلول که دارای هفت قسمت است و سنت یکسان ساختن رویکردهایمان و تبادل آنها با دیگران. هر یک از سنت‌ها روشی جداگانه و متفاوت برای افزایش تعادل فکر ارائه کرده‌اند. اگرچه هر دو روش یک نام را بر آن نهاده‌اند، تعادل فکر، اما روش افزایش آن متفاوت است.

 (۱)  تعادل فکر ناشی از آنکه در هفت قسمت مدیتیشن علت و معلول همه افراد را بعنوان مادر خود بدانیم. این روش عبارت است از تجسم یک دوست، دشمن یا کسی که نمی‌شناسیم و تعادل فکری که در نتیجه آن احساس وابستگی و نفرت نداشته باشیم. یکی از نام‌های آن «تعادل فکری صرف است که از طریق آن وابستگی و نفرت را نسبت به دوستان، دشمنان و افراد ناشناس متوقف می‌کنیم.» کلمه صرف در اینجا به این معنی است که روش دومی وجود دارد که به نتیجه‌ای فراتر می‌انجامد.

نام دیگر این تعادل فکر عبارت است از «تعادل فکری صرف که پیشرفت تعادل فکر در اشتراک با شراواکاها و پراتیکابوداها.» شراواکاها(شنوندگان) و پراتیکابوداها (تحول خود) دو گروه از پیروان آموزه‌های بودا به نام هینایانا(محمل میانه) هستند. در اینجا صرف اشاره دارد به اینکه با این نوع تعادل فکر ما قلبی اختصاص یافته به بودهیچیتا نداریم.

(۲) تعادل فکری که در بالا به آن اشاره شد، تعادل فکری نیست که مقدمه‌ای برای یکسان ساختن و تبادل رویکردهایمان نسبت به خود و دیگران شود. با تعادل فکر هیچ احساسی بر اندیشه‌ها یا فعالیت‌هایی که به کمک و منفعت رساندن به همه موجودات محدود و از بین بردن مشکلات آنها منجر می‌شود حاکم نیست. این روش نامعمول و متمایز کننده تعادل فکر در ماهایانا (محمل وسیع) است.

فقط تعادل فکر

اگر بخواهیم بدانیم که روش افزایش تعادل فکر در هفت قسمت علت و معلول به سطحی که نوعی همه افراد را مادر خود بدانیم چیست باید مراحلی را که در پی می‌آیند دنبال کنیم.

تجسم سه فرد

ابتدا سه فرد را تجسم می‌کنیم. یکی ناخوشایندترین فردی است که دوستش نداریم یا او را دشمن خود می‌دانیم، فرد دیگر کسی است که به او عشق می‌ورزیم یا دوستمان است، نفر سوم یک فرد ناشناس است یا کسی است که نسبت به او هیچ احساسی نداریم. ما هر سه فرد را همزمان تجسم می‌کنیم.

در نتیجه تمرکز بر هر یک از این افراد معمولاً چه احساسی در ما برانگیخته می‌شود. نسبت به کسی که مورد علاقه‌مان نیست، حسی ناخوشایند، توأم با ناآرامی و حس دافعه در ما برانگیخته می‌شود. در وجودمان حس جاذبه و وابستگی نسبت به کسی که دوستش داریم ایجاد می‌شود. حس بی‌تفاوتی، نه خواهان کمک هستیم و نه خواهان صدمه زدن، نسبت به آنکه ناشناس است پدید می‌آید. حسمان نه توأم با جاذبه است، نه تنفر.

متوقف کردن حس نفرت نسبت به آنکه دوستش نداریم

[برای آسان پرداختن به این مطلب در زبان انگلیسی، تصور کنید که همه افرادی که تجسم کردید زن هستند.]

ابتدا بر فردی که مورد علاقه‌مان نیست متمرکز می‌شویم، حتی کسی را دشمن می‌دانیم.

(۱) اجازه می‌دهیم تا احساس ناخوشایند و تنفرآمیز برانگیخته شود. وقتیکه برانگیخته شد،

(۲) متوجه می‌شویم که احساس دیگری هم برانگیخته شده، این احساس که برای آن فرد اتفاق بدی بیفتد یا چیزی را تجربه کند که برایش خوشایند نیست،

(۳) وقتی به علت این احساسات و آرزوهای بد بیندیشیم درمی‌یابیم علت این است که او ما را آزرده است، به ما زیانی رسانده، یا به ما یا دوستانمان حرف آزاردهنده‌ای زده. به این دلیل است که آرزو می‌کنیم برایش اتفاق بدی بیفتد یا به آنچه می‌خواهد نرسد.

(۴) حال، به این فکر می‌کنیم که چرا می‌خواهیم برای آن فرد اتفاق بدی بیفتد. به اندازه‌ای از او ناراحتیم که گمان می‌کنیم دلیلمان درست است. باید اینطور به این مطلب بپردازیم:

  • آنکه دشمن می‌دانمش در زندگی‌های پیش به دفعات مادر و پدر من بوده.
  • معلوم نیست که در این زندگی چه اتفاقی خواهد افتاد چه بسا که او کمک بزرگی به من برساند یا برایم دوست بسیار خوبی شود. احتمال اینکه چنین اتفاقاتی پیش آید بسیار زیاد است.
  • به هر تقدیر، او و من زندگی‌های محدود بسیار زیادی خواهیم داشت و به یقین او زمانی مادر یا پدر من خواهد بود. به این ترتیب او به من کمک خواهد کرد و همه امید من به او است. بنابراین، همانطور که در گذشته به من کمک کرده در حال و آینده نیز به تعداد روش‌های بی‌شمار برای من مفید خواهد بود، در نهایت، او دوست خوبی است. شک نیست که اگر در این زندگی کمی مرا آزرده، نباید او را دشمن بدانم یا خواهان رنج و سختی برای او باشم.

(۵) به مثالی‌هایی فکر می‌کنیم. ‌مثلاً، فرض کنیم یک کارمند بانک یا فرد ثروتمندی به شما پول زیادی می‌دهد یا قصد دارد این کار را انجام دهد. او در گذشته هم این کار را کرده بود، تسلط بر خودش را از دست می‌دهد و عصبانی می‌شود. یک سیلی به صورتتان می‌زند. اگر شما هم خشمگین شوید و بخواهید از او انتقام بگیرید شاید او تمایلش را به اینکه به شما مقدار بیشتری پول بدهد از دست بدهد. حتی این خطر وجود دارد که تصمیمش عوض شود و پول را به فرد دیگری بدهد. اما اگر شما سیلی را تحمل کنید و سرتان را پایین بیندازید و سکوت کنید او از شما راضی‌تر می‌شود. در اینصورت شاید به شما مقدار بیشتری پول بدهد. اگر شما از او خشمگین‌تر شوید و از این اتفاق یک صحنه بزرگ درست کنید، این کار یادآور آن مثل تبتی است که می‌گوید: « غذا در دهنتان است اما زبانتان آن را بیرون می‌اندازد.»

(۶) پس باید نسبت به این فرد دوراندیشی بیشتری داشته باشم، این در مورد همه موجودات محدود درست است. در دراز مدت کمک آنها به من قطعی است. از این روی بسیار نادرست است که به‌خاطر چند زیان کوچک و بی‌اهمیت خشم را در وجودم نگه دارم.

(۷) بعد به این توجه کنیم که چگونه یک عقرب، یک حیوان وحشی یا روح با یک تلنگر یا کوچکترین تحریکی به سرعت حمله می‌کند. بعد به خودمان بیندیشیم که رفتاری شبیه این موجودات داشتن چقدر نامناسب است. با این روش ما خشممان را خنثی می‌کنیم. لازم است فکر کنیم که مهم نیست این فرد چه زیانی به ما رسانده، من نباید خویشتن‌داریم را از دست بدهم و خشمگین شوم، در غیر اینصورت بهتر از یک حیوان وحشی یا عقرب نیستم.

(۸) در نتیجه، همه این مراحل را در قیاس منطقی قرار می‌دهیم. باید از خشمگین شدن نسبت به دیگران خودداری کنم زیرا:

  • در زندگی‌های پیشین آنها والدین من بودند؛
  • هیچ تضمینی وجود ندارد که در این زندگی آنها از جمله بهترین دوستان من نشوند؛
  • در آینده آنها به صورت والدین من متولد می‌شوند و شاید به من بسیار کمک کنند؛
  • اگر خشمگین شوم از حیوانی وحشی بهتر نخواهم بود. پس باید از عصبانی شدن به‌خاطر زیان کمی که آنها در این زندگی به من زده‌اند خود داری کنم.

متوقف کردن وابستگی به فردی که دوستش داریم

(۱) این بار در میان گروهی که تجسم کردیم بر دوستمان یا کسی که دوستش داریم متمرکز می‌شویم.

(۲) صبر می‌کنیم تا احساس جاذبه و وابستگی‌مان نسبت به آن فرد برانگیخته شود.

(۳) حتی به خودمان این فرصت را بدهیم که احساس کنیم بیش از همیشه می‌خواهیم با آن فرد باشیم و سپس

(۴) دلایل این شیفتگی و وابستگی را بررسی کنیم. به این دلیل است که او در این زندگی کمک‌های اندکی به شما کرده، نسبت به شما مهربان بوده، موجب شده احساس خوبی داشته باشید یا دلایلی از این قبیل. حس می‌کنید که در او غرق شده و به او وابسته‌اید.

(۵) حال بررسی می‌کنیم که آیا این دلیل مناسبی است برای چنین احساسی. مسلماً دلیل مناسبی نیست زیرا

  • در زندگی‌های پیشین او دشمن من بوده، مرا آزرده است، حتی گوشت مرا خورده و خون مرا نوشیده؛
  • هیچ ضمانتی وجود ندارد که در این زندگی او بدترین دشمن من نخواهد شد؛
  • این بطور قطع تعیین شده که او در زندگی‌های آینده مرا خواهد آزرد یا رفتاری بسیار ناپسند نسبت به من نشان خواهد داد؛

(۶) اگر به دلیل اینکه در این زندگی او نسبت به من مهربان بوده یا کار کوچک بی‌اهمیتی انجام داده، من نسبت به او اشتیاق پیدا کنم و به او وابسته شوم، پس من از مردانی که با آهنگ‌های زنان آدم‌خوار وسوسه می‌شوند بهتر نیستم. آنها ظاهری زیبا دارند، مردان را فریب می‌دهند و سپس آنها را می‌بلعند.

(۷) به این دلیل، تصمیم می‌گیریم که هرگز به کسی بخاطر کارهای کوچکی که در این زندگی برایمان انجام داده وابسته نشویم.

بی‌توجهی نکردن نسبت به افراد ناشناس

سوم اینکه روش پیشین را نسبت به فردی که نمی‌شناسیم ـ نه دوست است و نه دشمن ـ انجام می‌دهیم.

(۱) ابتدا در هنگام تجسم بر این فرد متمرکز می‌شویم.

(۲) به خودمان فرصت می‌دهیم تا احساس بی‌تفاوتی در وجودمان شکل گیرد ـ نه خواهان صدمه زدن به این فرد هستیم نه می‌خواهیم به او کمک کنیم، نه می‌خواهیم از شرش خلاص شویم و نه در کنار او باشیم.

(۳) پس از آن حس می‌کنیم که می‌خواهیم او را ندیده بگیریم.

(۴) به بررسی احساسمان می‌پردازیم. علت این است که او نه به ما کمک کرده و نه صدمه زده، پس با او هیچ ارتباطی نداریم؛

(۵) وقتیکه احساسمان را بررسی کنیم تا ببینیم که آیا حس درستی است یا نه درمی‌یابیم که او یک غریبه نیست، زیرا در زندگی‌های بیشمار گذشته او به ما نزدیک بوده، یا زمانی در این زندگی دوست ما خواهد بود یا در زندگی‌های آینده همراهی نزدیک برایمان خواهد شد.

با این روش همه احساسات خشم، وابستگی یا بی‌تفاوتی را نسبت به دشمنان، دوستان و افراد ناشناس متوقف می‌کنیم. با این روش می‌توانیم فقط تعادل فکریمان را پرورش دهیم. این روش در شراواکاها و پراتیکابوداها متداول است و مقدمه‌ای است بری آنکه همه افراد را در هفت قسمت علت و معلول مادر خود بدانیم و قلبی متعهد به بودهیچیتا پرورش دهیم.

تعادل فکر معروف ماهایانا

شیوه پرورش تعادل فکر به‌منظور یکسان‌ساختن رویکردهایمان و تبادل آنها با دیگران شامل دو قسمت است:

(۱) روش واقعیت دادن به تعادل فکر که به دیدگاه نسبی وابسته است.

(۲) روش واقعیت دادن به تعادل فکری که به عمیق‌ترین دیدگاه وابسته است.

روش وابسته به دیدگاه نسبی به دو بخش دیگر تقسیم می‌شود:

(۱) روش واقعیت دادن به تعادل فکری که به دیدگاه خودمان وابسته است.

(۲) روش واقعیت دادن به تعادل فکری که به دیدگاه دیگران وابسته است.

روش واقعیت دادن به تعادل فکری وابسته به دیدگاه‌مان

این سه نکته را در بر می‌گیرد.

(۱) از آنجا که همه موجودات محدود در زندگی‌های بی‌شمار والدین، خویشان و دوستان ما بودند صحیح نیست که برخی از آنها را نزدیک بدانیم و برخی دیگر را دور. این دوست است و آن دشمن، از برخی استقبال کنیم و دیگری را برانیم. باید بیندیشیم که حتی اگر مادرم را به مدت ده دقیقه، ده سال یا ده زندگی نبینم هنوز او مادر من است.

(۲) چه بسا همانطور که آنها به من کمک کرده‌اند، به من زیان هم زده‌ باشند. اگر کمکی که به من رسانده‌اند را با زیانی که زده‌اند مقایسه کنیم، زیانشان کمتر است. پس درست نیست که به یک نفر خوش‌آمد بگوییم و دیگری را از خود برانیم.

(۳) مسلماً باید بمیریم اما زمان مرگمان نامعلوم است. تصور کنیم که فردا قرار است کشته شویم. اگر آخرین روزمان را به خشمگین شدن و آزردن دیگری بگذرانیم کار بیهوده‌ای انجام داده‌ایم. با انجام دادن کاری بی‌اهمیت ما این فرصت را که کاری با معنی و مفید برای آخرین روز زندگیمان انجام دهیم از دست می‌دهیم. مثلاً زمانی یکی از مقامات رسمی نسبت به فردی بسیار عصبانی شده بود و فکر کرد که او را به‌ شدت تنبیه کند. او همه روزش را به این فکر گذراند که نقشه‌ای طرح کند تا او را بیازارد اما روز بعد پیش از آنکه بتواند کاری انجام دهد ناگهان مرد. خشم او بسیار پوچ بود. همین در مورد فرد محکوم نیز صدق می‌کرد اگر او روز بعد مرده بود. اینکه امروز خود را بیازارد بیهوده است.

روش واقعیت دادن به تعادل فکر وابسته به دیدگاه دیگران

این روش نیز دارای سه بخش است.

(۱) باید به این نکته توجه داشته باشیم که هیچیک از ما، مثلاً خود من، نمی‌خواهم رنج ببرم، حتی در رویاهایم. اینکه تا چه اندازه خشنود باشم مهم نیست، هرگز احساس نمی‌کنم که آن مقدار کافی است. این در مورد هر فرد دیگری صدق می‌کند. همه موجودات محدود، از یک سوسک کوچک گرفته تا سایر موجودات، آرزو می‌کنند که خشنود باشند و هرگز رنج نکشند و با مشکلی مواجه نشوند. پس این درست نیست که یکی را از خود برانیم و به دیگران خوش‌آمد بگوییم.

(۲) فرض کنید که ده فقیر به درب منزل من بیایند. این نادرست و ناعادلانه است که به برخی غذا بدهیم و به دیگران ندهیم. آنها در گرسنگی و نیاز به غذا برابرند. همچنین، در مورد خشنودی منفک از پریشانی ـ چه کسی چنین خشنودی دارد؟ حتی خشنودی آمیخته با پریشانی ـ موجودات محدود به اندازه کافی از خشنودی ‌بهره‌مند نیستند. این همان چیزی است که همه اشتیاق شدیدی برای کسب آن دارند. پس این درست نیست که یکی را از خود برانیم و دیگران را به خود نزدیک بدانیم.

(۳) مثال دیگری می‌زنم، تصور کنید که شش فرد بیمار حضور داشته باشند. در مصیبت و حزن همه آنها برابرند. عادلانه نیست که به برخی توجه کنیم و آنها را مورد مداوا قرار دهیم و سایرین را فراموش کنیم. همچنین همه موجودات به‌خاطر مشکلات شخصی که دارند بدبختند و همه آنها با مشکلات کلی تولد دوباره و سامسارا دست به گریبانند. این دلیل کافی است که برخی را نرانیم و دیگران را به خود نزدیکتر ندانیم.

روش واقعیت دادن به تعادل فکر وابسته به عمیق‌ترین دیدگاه

این نیزشامل سه مرحله از اندیشه است.

(۱) به این فکر ‌کنیم که چگونه، به دلیل پریشانی اندیشه، کسی را که با ما مهربان است یا به ما کمک کرده دوست واقعی و کسی را که ما را آزرده دشمن واقعی می‌نامیم. به‌هر حال، اگر آنها چنان که ما می‌نامیم‌شان واقعاً همانگونه باشند، پس تاثاگاتا (بر آن اساس تغییریافته) بودا هم باید آنها را به همان صورت دیده باشد. اما هرگز چنین اتفاقی نیفتاده. چنانکه دارماکیرتی در تفسیری بر ( دیگناگا ”خلاصه‌ای از) اعتبار ذهن‌های مطلع “(پاراماناوارتیکا)، « بودا با کسی که به یک سمت بدن او گلاب بپاشد و آنکه بدن او را با شمشیر قطعه قطعه کند رفتاری یکسان دارد.»

ما می‌توانیم این رفتار بی‌غرضانه را در روشی که بودا در برخورد با پسر عمویش، دواداتا، به‌کار بست ببینیم. او به‌خاطر حسادتی که داشت همیشه سعی می‌کرد بودا را بیازارد. ما هم باید از طرفداری کردن بپرهیزیم و فکر نکنیم که آنها دقیقاً در همان دسته‌بندی قرار دارند که ما آنها را قرار داده‌ایم. هیچکس اینگونه زندگی نکرده است. لازم است که برای توقف درکمان از هستی راستین بکوشیم. این درک ناشی از ذهن پریشان ماست که موجب می‌شود هر چیزی برای ما به گونه‌ای ظاهر شود که حقیقت ندارد.

(۲) بعلاوه، اگر موجودات محدود حقیقتاً در دو گروه دوست و دشمن قرار گرفته بودند، همانگونه که ما آنها را درک می‌کنیم، پس همیشه باید چنین می‌ماندند. مثلاً، به این توجه کنید که ما همیشه فکر می‌کنیم که ساعت ما زمان درست را نشان می‌دهد. اما شرایط ایجاب می‌کند که گاه تغییر کند و به این دلیل یواش کار می‌کند، وضعیت دیگران نیز چنین است و همیشه ثابت نمی‌ماند، تغییر می‌کند.

اگر به آموزه‌هایی فکر کنیم که می‌گویند هیچ قطعیتی وجود ندارد که شرایط کنترل ناپذیر سامسارا تکرار شوند، در اینجا مثال پسری که پدرش را می‌خورد و مادرش را کتک می‌زند اما مراقبت دشمنش است کمک می‌کند تا آن را بهتر بفهمیم. این مثال در دستورالعمل‌های افزایش انگیزه در سطح متوسط مراحل طبقه‌بندی شده طریق به‌سوی روشن‌ضمیری (لام ریم) کاربرد دارد. هنگامی که آریا (افراد بسیار عالیرتبه) کاتایانا وارد خانه‌ای شد و دید که پدر خانواده بصورت یک ماهی در حوض متولد شده و پسرش مشغول خورن او است، سگ را که قبلاً مادر او بوده با استخوان‌های ماهی می‌زند و کودکش را که دشمن او بوده در آغوش گرفته است، به پوچی وضعیت موجودات گرفتار در سامسارا خندید. پس باید از نگه داشتن یا آویختن به اینکه مردم همیشه در طبقه‌بندی دوست یا دشمن قرار دارند و از خوش‌آمد گویی به یکی و دوری از دیگری بپرهیزیم.

(۳) در خلاصه‌ای از آموزه‌ها(شیکشاساموکایا)، شانتی‌دوا توضیح داده‌ است که چگونه خود و سایر افراد به یکدیگر وابسته‌اند. این مانند مثال دوری و نزدیکی به کوه است، دوری و نزدیکی به تعیین بستگی دارد. وقتیکه به کوهی نزدیک هستیم کوه دیگر دور به‌نظر می‌رسد. وقتیکه به سمت دیگر می‌رویم، این کوه به نظر دور می‌رسد و آن یکی نزدیک. ما نیز موجودی بعنوان «خود» نیستیم، زیرا وقتیکه از دیدگاه دیگران به خود نگاه کنیم ما «دیگری» می‌شویم. همچنین دوست و دشمن شیوه‌های متفاوت نگاه یا توجه به دیگران است. یک فرد می‌تواند دوست یک نفر باشد و دشمن دیگری. مثل دور و نزدیک، این به دیدگاه ما بستگی دارد.

پنج تصمیم

وقتیکه چنین اندیشه‌ای در خصوص نکات ذکر شده داشته باشیم، باید پنج تصمیم بگیریم.

باید از طرفداری کردن خودداری کنم

چه از دیدگاهی نسبی نگاه کنیم چه از دیدگاهی عمیق، دلیلی وجود ندارد که برخی افراد را نزدیک بدانیم و دیگران را دور. پس لازم است که تصمیمی قاطع بگیریم: باید از طرفداری کردن خودداری کنم. باید خود را از جانبداری کردن رها کنم، از اینکه برخی را کنار بگذارم و به دیگران خوش‌آمد گویم. چون دشمنی و وابستگی هر دو هم در این زندگی به من صدمه می‌زند و هم در زندگی‌های بعد، هم بطور موقت و هم دائم، در کوتاه مدت و بلند مدت، آنها هیچ نفعی به همراه ندارند. آنها ریشه صدها نوع رنج هستند. آنها مانند نگهبانی هستند که من را در چرخه زندان سامسارای مشکلات کنترل‌ناپذیر تکرار شونده نگه می‌دارند.

به افرادی که بعد از شورش سال ۱۹۵۹ در تبت ماندند فکر کن. آنها که به صومعه‌ها، ثروت، دارایی، خانه‌ها، خویشان و دوستانشان وابسته بودند و نتوانستند آنها را رها کنند به مدت بیست سال یا بیشتر در زندان یا در اردوگاه‌های کار اجباری ماندند، به‌خاطر وابستگی‌هایشان. چنان احساسات جانبدارانه‌ای مثل سلاخانی هستند که ما را به آتش قلمرو جهنم که در آن شادی وجود ندارد سوق می‌دهند. آنها دیوهای چرکینی هستند که درون ما وجود دارند و مانع از خوابیدن ما می‌شوند. ما باید به هر وسیله ممکن آنها را ریشه‌کن کنیم.

از سوی دیگر، باید رویکردی یکسان نسبت به همه افراد داشت. با چنین رویکردی ما آرزو می‌کنیم که همه موجودات محدود خشنود و بطور موقت و دائم از هر رنج و سختی دور باشند. این شاهراهی است که همه بوداها و بودهیچیتاها پیموده‌اند تا به اهدافشان دست یافته‌اند. این نیت و آرزوی درونی همه بوداهای هر سه زمان است. بنابراین، باید اینگونه اندیشید که مهم نیست که دیگری چه کمکی به من می کند یا چه زیانی به من می‌رساند، من هیچ کاری در برابر آن انجام نمی‌دهم. من نباید خشمگین یا وابسته شوم. نباید افرادی را دور و دیگران را نزدیک بدانم. راه و روش دیگری وجود ندارد که بتوانم از عهده این شرایط برآیم. من کاملاً متعهد هستم. من باید نسبت به همه افراد رویکردی یکسان داشته باشم، این رویکرد شامل آن است که در باره افراد چگونه فکر می‌کنم یا با آنها چه رفتاری دارم، چون همه افراد می‌خواهند خشنود باشند و هرگز رنج نبرند. باید تا آنجا که می‌توانم تلاش کنم تا این امر تحقق پیدا کند. ای مربی معنوی، لطفاً تا آنجا که میسر است الهام‌بخش من باشد که تا حد امکان در این کار موفق شوم. وقتیکه اولین پنج بند یک مراسم پیشکش برای مربیان معنوی(Lama Chopa, Guru Puja) را می‌خوانیم خواهان این الهام‌بخشی هستیم:

الهام‌بخش ما باش تا آسایش و شادی دیگران را با این اندیشه که ما و سایرین با هم برابریم: هیچ کس نه خواهان ذره‌ای رنج است و نه با شادی و خشنودیش قانع است افزایش دهیم.

بنابراین، با خواندن این بند دعا می‌کنیم تا رویکردی یکسان داشته باشیم و برای ایجاد شادی و از بین بردن غم احساس نزدیکی و دوری نسبت به افراد در اندیشه‌ و رفتارمان نباشد. چنین رویکردی که در نتیجه آن همه افراد را برابر بدانیم نوع تعادل فکر یا رویکرد یکسان را توضیح می‌دهد که به واسطه آن به خود توجه می‌کنیم. ما قاطعانه تصمیم می‌گیریم که آن رویکرد را به‌دست آوریم و گسترش دهیم، همانطور که وقتی در کتابفروشی مقاله‌ای عالی می‌بینیم تصمیم می‌گیریم آن را بخریم.

باید خود را از حب نفس رها کنم

در مرحله بعد، به اشتباه بودن رویکرد توأم با حب نفس می‌اندیشیم. چون حب نفس همراه با خودخواهی است، ما رفتاری مخربانه در پیش گرفته‌ایم، ده رفتار منفی را انجام می‌دهیم. نتیجه آنکه در تولدهای بعد در جهنم خواهیم بود. از آنجا به مرحله آرتا (موجود رها شده‌ای) که به روشن‌ضمیری دست نمی‌یابد ـ چنین رفتار خودخواهانه‌ای به از دست دادن همه شادی و آرامش می‌انجامد. بوهیستاواها به روشن‌ضمیری نزدیکند، اما برخی از آنها نزدیکتر از دیگرانند. تفاوت میان آنها ناشی از حب نفسی است که هنوز در وجودشان می‌باشد. حب نفس طبف وسعیی را در بردارد. ازمباحثه بین کشورها گرفته تا اختلاف بین رهبران روحانی و مریدان، اختلاف بین خانواده‌ها یا دوستان ـ همه اینها ناشی از حب نفس است. بنابراین، باید فکر کنیم اگر از این خودخواهی ناخوشایند و حب نفسی که در وجودمان است رها نشویم، راهی برای دست یافتن به خشنودی وجود ندارد. بنابراین، نباید بگذارم که در نوسان حب نفس گرفتار شوم. ای مربی معنوی، لطفاً برای من الهام‌بخش باش تا خود را از همه خودخواهی‌ها رها کنم. در بند دوم نیز مطالب قابل تأملی وجود دارد:

الهام‌بخش ما باش تا این بیماری مزمن حب نفس را ببینیم اینکه موجب پدید آمدن رنجی نادیدنی است بنابراین، بر آنچه قابل سرزنش است غبطه می‌خوریم ما را الهام بخش تا دیو هیولای خودخواهی را از میان برداریم.

پس در بند دوم، تصمیمی قاطعانه می‌گیریم تا خود را از رویکرد حب نفس رها کنیم.

بعنوان تمرین اصلی، باید دیگران را گرامی بدارم

پس از آن باید به منافع و خصوصیت‌های خوبی که از گرامی داشتن دیگران ناشی می‌شود فکر کنیم. در این زندگی همه شادی و نظم از گرامی داشتن دیگران حاصل می‌شود. همچنین در زندگی‌های آینده، چه بصورت انسان متولد شویم چه الهه، بطور کل خشنودی که به کسب روشن‌ضمیری منجر می‌شود ناشی از گرامی داشتن دیگران است. مثال‌های فراوانی وجود دارد که به ما کمک می‌کنند در اینباره بهتر بیندیشیم. مثلاً محبوبیت یک مقام اداری به‌خاطر این است که به دیگران توجه دارد. اخلاق انضباط فردی ما برای نگرفتن زندگی دیگران یا اینکه در گرامی داشتن دیگران کوتاهی نکنیم، چیزی است که به تولد ما بعنوان انسان منجر می‌شود.

مثلاً عالیجناب دالایی لاما همیشه به رفاه دیگران فکر می‌کند، همه ویژگی‌های خوب او از گرامی داشتن دیگران ناشی می‌شود. کارما، الهه آرزوها، نمی‌تواند به بودهیساتوا توگمی زانگپو زیانی برساند. اگرچه هدف این الهه مداخله در کار او است. این بودایی بزرگ فردی بود که اگر پشه‌ای در آتش می‌افتاد برای آن می‌گریست. او صادقانه به دیگران می‌اندیشید به‌گونه‌ای که هیچ روحی یا موجود مداخله کننده‌ای نمی‌توانست به او آزاری برسانند. زیرا، چنانکه خود ارواح می‌گفتند، او اندیشه‌ای بجز سود رساندن و گرامی داشتن آنان در سر نداشت.

در یکی از زندگی‌های پیشین بودا زمانی که او به‌صورت ایندرا، شاه خدایان، متولد شده بود، جنگی بین خدایان و ضد خدایان درگرفته بود. پیروزی ضد خدایان نزدیک بود از این روی ایندرا به کالسکه‌اش پناه برد. در راه به محلی رسید که تعداد زیادی کبوتر جمع شده بودند او ترسید که مبادا از روی تعدادی از کبوترها عبور کند، به این دلیل کالسکه‌اش را کنار کشید. ضد خدایان که این منظره را دیدند گمان کردند که او می‌خواهد برگردد و به آنها حمله کند، از این روی ترسیدند و فرار کردند. اگر این اتفاق را تجزیه و تحلیل کنیم درمی‌یابیم که فرار ضد خدایان ناشی از رویکرد گرامی داشتن دیگران بود که در ایندرا وجود داشت. در اینصورت باید از دیدگاه‌های متفاوت به نتایج مفید گرامی داشتن دیگران نگاه کنیم.

وقتیکه یک مقام بلند پایه یا هر فردی با تکبر در دفترش نشسته، نباید فراموش کند که این موقعیت و همه آنچه با آن همراه است ناشی از وجود سایرین است. در این مثال، مهربانی دیگران حقیقاً وابسته به حضور آنان است. اگر کسی بجز خود آنها وجود نداشت او نمی‌توانست چنین مقامی به‌دست آورد و نمی‌توانست کاری انجام دهد. از سوی دیگر افراد زیادی نزد او می‌آمدند و از او درخواست می‌کردند که کارشان را انجام دهد، به سبب وابسته بودن به آنها او با لطف از جای خود برمی‌خاست و به آنها خدمت می‌کرد.همین در مورد یک لاما درست است، او با لطف می نشیند و درس می‌دهد. کل این شرایط به این سبب است که دیگرانی وجود دارند که او بتواند به آنها کمک کند. او دارما آموزش می‌دهد تا به آنها منفعت برساند پس این کمک او به واسطه وابستگی او به دیگران است، این مانند به‌یاد آوردن محبّت آنان است.

از سوی دیگر با عشق و شفقت نسبت به دیگران می‌توانیم به سرعت به روشن‌ضمیری دست یابیم. مثلاً اگر دشمنی ما را بیازارد اما ما در برابر او صبور باشیم، به روشن‌ضمیری نزدیکتر می‌شویم. این به سبب گرامی داشتن دیگران است. پس، چون موجودات محدود بنیان و ریشه همه شادی‌ها و خیر هستند، نباید محدودیتی قائل شویم، باید تصمیم بگیریم که همیشه دیگران را بدون توجه به اینکه آنان با ما چطور رفتار می‌کنند، آیا به ما صدمه می‌زنند یا خیر، گرامی بداریم. باید همیشه سایر افراد را مانند مربیان معنوی و بوداها، گوهرهای گرانقیمت مورد احترام قرار دهیم، سخت نگیریم اگر چیزی مطابق میلمان نبود، تحت هیچ شرایطی آنها را کنار نگذاریم. همیشه باید قلبی گرم و مهربان نسبت به سایر افراد داشته باشم. ای مربی معنوی، الهام‌بخش من باش تا لحظه‌ای از چنان قلبی و چنان احساسی نسبت به دیگران دور نشوم. این معنی بند سوم است که در ادامه می‌آید:

الهم‌بخش ما باش تا ذهنی داشته باشیم که مادران ما را گرامی دارد و سعادت آنها را حفظ ‌کند.این راهی است که به فضایل محدود و گرامی داشتن این موجودات سرگردان بیش از زندگی ما می‌پردازد، حتی اگر آنها بصورت دشمنان ما ظاهر شوند.

با این روش، تصمیم می‌گیریم بر گرامی داشتن دیگران متمرکز شویم.

قطعاً می‌توانم رویکردم رانسبت به خود و دیگران تغییر دهم

ابتدا به این بیندیشیم که گرامی داشتن خودمان نقصان‌های بسیاری و گرامی داشتن دیگران خصوصیت‌های بسیاری به‌همراه دارد. آنگاه فکر کنیم که باید ارزش‌هایی که برای گرامی داشتن دیگران در نظر گرفته‌ایم تغییر کند، سپس به این فکر کنیم که آیا واقعاً می‌توانیم آنها را تغییر دهیم، مسلماً می‌توانیم. ما می‌توانیم رویکردهایمان را تغییر دهیم همانگونه که بودا توانست. او قبل از بودا شدنش فردی مانند ما بود. او هم مانند ما در سامسارا در تولدهای متعدد تکرار شونده کنترل ناپذیر سرگردان بود. آن بودای قادر توانسته بود رویکردش را درباره اینکه چه کسی را گرامی بدارد تغییر دهد. او با تداوم در گرامی داشتن دیگران توانست به قله توانایی کسب اهداف خود و دیگران نائل شود.

در مقابل ما فقط خودمان را گرامی می‌داریم و دیگران را فراموش کرده‌ایم. وقتیکه تعهد منفعت رساندن به دیگران را کنار بگذاریم حتی ذره‌ای منفعت به خودمان نخواهیم رساند. گرامی داشتن خود و بی‌توجهی به دیگران ما را کاملاً ناتوان کرده است، نمی‌توانیم چیزی کسب کنیم که از اهمیت واقعی برخوردار باشد. نمی‌توانیم نفس خود را انکار کنیم یا از مشکلات رها شویم. حتی نمی‌توانیم مانع از تولد دوباره در اقلیمی فراتر شویم. با این روش، ما به اشتباه گرامی داشتن خود پی می‌بریم و از منافع گرامی داشتن دیگران بهره مند می‌شویم. وقتیکه بودا توانست رویکردش را تغییر دهد ما هم می‌توانیم رویکردمان را تغییر دهیم.

نه تنها می‌توان چنین کرد بلکه از طریق آشنایی با اصول می‌توانیم دیگران را همانند خود گرامی بداریم. به هر حال، ما اسپرم و تخمک را از بدن سایر افراد می‌گیریم، بعبارتی والدینمان، و اکنون به آنان همانطور احترام می‌گذاریم که به جسم خودمان. در اصل خودِ ما نبودیم، پس تغییر رویکردمان غیرممکن نیست. می‌توانم رویکردم را نسبت به خود و دیگران تغییر دهم. بنابراین، هر چه به آن فکر کنم این کار انجام نمی‌شود مگر آنکه رویکردم را نسبت به خود و دیگران عوض کنم. این کاری است که می‌توانم انجام دهم. انجام آن غیر ممکن نیست. پس ای مربی معنوی الهام‌بخش من باش تا این کار را انجام دهم. آنچه در ادامه می‌آید خلاصه چهارمین بند است.

کوتاه آنکه، ما را الهام بخش تا ذهنی پرورش دهیم که بین اشتباهات کودکانه موجوداتی که خدمنگذار خودخواهی‌های بی‌پایان خود هستند و فضائل پادشاهان حکیمی که فقط به دیگران می‌اندیشند تمایز قائل شویم. از این طریق بتوانیم رویکردمان را درباره خود و دیگران تغییر دهیم و آن را یکسان کنیم.

بنابراین، قطعاً می‌توانیم تصمیم بگیریم که رویکردمان را نسبت به گرامی داشتن خود و دیگران تغییر دهیم.

قطعاً باید رویکردم را در مورد خود و دیگران تغییر دهم

باز هم درباره اشتباه گرامی داشتن خود و منفعت گرامی داشتن دیگران فکر می‌کنیم. این‌بار به صورتی متناوب آن را انجام می‌دهیم، این دو را با هم می‌آمیزیم. بعبارت دیگر، به ده عمل مخرب و سازنده می‌پردازیم. از هر لیست به تناوب یکی را بعد از دیگری انجام می‌دهیم تا نتیجه گرامی داشتن خود و دیگران را ببینیم. مثلاً اگر خود را گرامی بداریم از کشتن دیگران رویگردان نخواهیم بود. در نتیجه، در اقلیم جهنم متولد خواهیم شد که در آنجا هیچ لذتی وجود ندارد حتی اگر بعدها بصورت انسان متولد شویم، زندگی کوتاه توأم با بیماری خواهیم داشت. از سوی دیگر، اگر دیگران را گرامی بداریم زندگی آنها را نخواهیم گرفت در نتیجه در حالتی بهتر متولد می‌شویم که زندگی طولانی‌تری خواهیم داشت. همین روش را در مورد دزدی و خودداری کردن از دزدی، ارتکاب رفتارهای جنسی نامنانسب و خودداری از انجام آنها و غیره انجام می‌دهیم. در بند پنجم بطور خلاصه چنین می‌خوانیم:

از آنجا که گرامی داشتن خود مقدمه‌ای است برای همه عذاب‌ها، اما گرامی داشتن مادر اساس همه نیکی‌هاست، برای ما الهام‌بخش باش تا تمرین‌های بنیانی را انجام دهیم، یوگای تغییر دیگران برای خود ما.

پنجمین تصمیم این است که رویکردهایمان را نسبت به خود و دیگران تغییر دهیم. مسلماً به این معنی نیست که من توام و تو منی. بلکه به معنی تغییر دیدگاه است نسبت به آنکه گرامی می‌داریم. بجای آنکه خود را گرامی بداریم و نسبت به دیگران بی‌توجه باشیم، باید خواسته‌های خودخواهانه را کنار بگذاریم و به سایرین احترام بگذاریم. اگر این فرصت را از دست دهیم امکان کسب چیزی وجود ندارد. اما اگر در دیدگاه‌مان چنین تغییری ایجاد کنیم بر این اساس قدرت تجسممان را تقویت می‌کنیم تا شادی و خشنودیمان را به دیگران بدهیم و رنج آنها را بپذیریم. این راهی است برای افزایش عشق صادقانه و همدردی شفقت‌آمیز. بر آن اساس می‌توانیم اراده‌ای استثنایی در خود پدید آوریم تا از مشکلات و رنج‌های همه افراد بکاهیم و برای آنها شادی به ارمغان بیاوریم و قلبی متعهد به بودهیچیتا داشته باشیم که با آن برای کسب روشن‌ضمیری هر چه بیشتر تلاش ‌کنیم.

ویدئو: تِسِنژاب سرکونگ رینپوچه دوم — «معنی زندگی»
برای خواندن زیرنویس‌ها لطفاً روی آیکن «سی سی» که در گوشه سمت راست پایین صفحه ویدئو می‌باشد کلیک کنید. برای عوض کردن زبان زیرنویس، لطفاً روی آیکن «تنظیمات» و پس آن روی «زیرنویس‌ها» کلیک کنید و زبان مورد نظرتان را انتخاب کنید.

خلاصه

مرجع این آموزه‌ها تعامل در سلوک بودهیساتوا(Engaging in Bodhisattva Behavior) نوشته شانتی‌دوا؛ تعالیم استادان کادامپا و مراسم پیشکش به مربیان معنوی(An Offering Ceremony to the Spiritual Masters) نوشته اولین پانچن لاماست. این نوشته‌ها در مجموعه آثار مرحوم کیابجی تریجانگ دورجی‌چانگ آموزگار عالیجناب دالایی لاما گردآوری شده است. اگر به جزئیات و تعداد بندهای آن بسیار علاقه‌مند باشیم مانند آن است که در برابرمان بشقابی داشته باشیم که در آن هفت کوفته است اما بجای آنکه آنها را بخوریم از کسی بخواهیم که در باره تعداد آنها و منشاء شکل و فرم آنها توضیح دهد. فقط بنشین و آنها را بخور.

Top