مروری بر لام‌ریم خط سیر درجه‌بندی شده

بهترین استفاده از فرصتی ارزشمند: تولد دوباره

همه ما تولد دوباره ارزشمندی را تجربه کرده‌ایم، یعنی تولد به شکل انسان، با جسم ارزشمند انسانی. این امکان پیشرفت معنوی را برای ما میسر می‌کند. بازگشت ما به دنیا به صورت انسان فرصت دست یافتن به روشن‌ضمیری را برای ما مهیا می‌کند ـ حتی اگر به شکل ایندرا، پادشاه خدایان ـ به دنیا آمده بودیم، چنین فرصتی برای تکامل یافتن ایجاد نمی‌شد.

آنچه امروز در اختیار داریم، یعنی جسم انسانی، بهترین زمینه را برای تکامل ما فراهم می‌کند. پس برای اینکه به بهترین شکل از این فرصت استفاده کنیم لازم است که روند کار را بدانیم. بهترین روش برای پیشرفت معنوی آن است که قلبی مهربان و گرم را در خود پرورش دهیم. با داشتن قلبی مهربان می‌توانیم قلبی با هدف بودهیچیتا داشته باشیم. این آرزوی دست یافتن به روشن‌ضمیری است، بعبارتی آرزوی از میان بردن همه کاستی‌ها و به‌دست آوردن کاملترین توانایی بالقوه، تا بتوانیم برای همه افراد به بهترین شکل ممکن ثمربخش باشیم. اختصاص دادن قلبمان به دیگران و کوشش برای دست یافتن به روشن‌ضمیری بهترین روشی است که به وسیله آن می‌توانیم از این تولد ارزشمندمان استفاده کنیم.

پتانسیل‌ مثبت ناشی از رفتارهایمان در زندگی‌های پیشین علت موفقیت در این دوره حیات

انسان‌های بسیار متفاوتی وجود دارند و به ندرت اتفاق می‌افتد که در بین آنها با کسی مواجه شویم که به منفعت زندگی آینده بیندیشد، چه رسد به اینکه به روشن‌ضمیری دست یابد. بیشتر مردم فقط به کسب خشنودی و شادی در این زندگی توجه دارند. به هرحال، همه ما در این مورد که در آرزوی خشنودی می‌باشیم و کسی خواهان رنج یا مواجه شدن با مشکلات نیست با هم شبیه هستیم.

برای آنها که خواهان خشنودی در این زندگی هستند، دو نوع شادی وجود دارد: جسمانی و ذهنی. بیشتر مردم توجه‌شان را به رضایت جسمانی معطوف می‌کنند. حتی در این مورد نیز بسیاری از ما با اینکه تلاش می‌کنیم این رضایت را حاصل کنیم، نمی‌دانیم چطور این کار را انجام دهیم. مثلاً کسانی هستند که در جستجوی غذا، لباس، محل سکونت و موقعیت بهتر موجودات بی‌گناه را نابود می‌کنند، به قتل می‌رسانند یا از میان بر‌می‌دارند. بسیاری دیگر به دزدی، فریب یا سرقت دست می‌زنند. همه این کار را برای کسب خشنودی، خوشبختی و تندرستی انجام می‌دهند. با آنکه می‌کوشند، اما راه مناسبی برای دست یافتن به خوشبختی نمی‌دانند. بجای خشنودی برای خودشان مشکلات بیشتری ایجاد می‌کنند.

از سوی دیگر، افرادی که می‌کوشند تا به روشی صادقانه زندگیشان را بسازند مثلاً از طریق کسب و کار، تجارت، کشاورزی، تحصیل، هنر و غیره نیز به دو دسته قابل تقسیم‌اند. گروه اول آنهایی هستند که موفق شده‌اند و گروه دوم آنها که به موفقیت دست نیافته‌اند، یا اینکه کاملاً شکست خورده‌اند. حال، چرا برخی شکست خورده‌اند و برخی دیگر موفق شده‌اند، چون آنها بذر و پتانسیل آن را در زندگی‌های پیشین خود فراهم ‌آورده‌اند. آنها که در زندگی‌های پیشین رفتاری مخرب داشتند پتانسیلی بسیار منفی ایجاد کرده‌اند و در نتیجه در این زندگی شکست خورده‌اند. آنها که در زندگی‌های پیشین سازنده بودند پتانسیلی مثبت ایجاد کرده‌اند، این همه در موفقیت و خشنودیشان در این زندگی تأثیرگذار است.

اگر شما این توضیح را در مورد اینکه چرا برخی موفق می‌شوند و برخی دیگر شکست می‌خورند قبول ندارید، توجه داشته باشید که دلیلی برای چنین تناقضی وجود ندارد. اگر افراد با توانایی و تلاشی یکسان کار می‌کنند پس موفقیت آنها باید یکسان باشد. بعضی برآنند که موفقیت در نتیجه نوع کاری است که آنها برای گذران زندگی در این دوران از زندگیشان انجام می‌دهند ـ از قبیل کسب و کار یا تجارت ـ اما این تنها به حساب نمی‌آید. علل حقیقی که به موفقیت می‌انجامد پتانسیل‌هایی هستند که در نتیجه اعمال سازنده‌ زندگی‌های پیشین بجای مانده‌اند و کار و فعالیتی که در این زندگی انجام می‌دهیم اوضاع و احوال و شرایطی محسوب می‌شوند که به آن نتیجه می‌انجامند [مثل میوه‌ای که می‌رسد.]

بر این اساس، موفقیت به علل و شرایط بستگی دارد و از آنها ناشی می‌شود.علت‌ها از زندگی‌های پیشین منتقل می‌شوند ـ پتانسیل‌ها در طول آن زندگی‌ها گرد می‌آیند ـ شرایط در طول این زندگی پدید می‌آیند. اوضاع و احوال نیز بر مبنای زمان و تلاشی که در این زندگی به کار می‌گیریم ساخته می‌شوند. این دو باید در کنار هم قرار بگیرند.

توجه به زندگی‌های آینده

این مهم نیست که انسان در این زندگی تا چه اندازه مرفه است یا اینکه از چه تعداد فرصت‌های عالی منتفع شده است؛ به هرحال، اینطور به نظر می‌رسد که کسی از آنچه به‌دست آورده راضی نیست. کسی نمی‌گوید:« به اندازه کافی به‌دست آورده‌ام، بیش از آن نمی‌خواهم.» آنان هرگز به آنچه دارند راضی نیستند. آنها همیشه چیزهای بیشتری می‌خواهند. در طول زندگی‌شان فقط کار می‌کنند و هرگز کارشان به اتمام نمی‌رسد.

زندگی‌شان تبدیل به چرخه‌ای تکراری می‌شود، مثل زندگی یک کشاورز که در تمام فصل‌های سال کار می‌کند، کشت کردن، سرزدن به مزرعه و برداشت محصول. در بهار، او دوباره زمین را می‌کارد و همه آن دوره را دوباره تکرار می‌کند. این مثالی است برای اینکه ما چگونه کار را ادامه می‌دهیم.

هرچند هرگز چنین نمی‌اندیشیم که کار در این زندگی به اتمام می‌رسد، اما در واقع زمانی وجود دارد که به پایان می‌رسد ـ در زمان مرگ ما. در آن نقطه با حالتی توأم با اندوه و غم، بجای خشنودی، به پایان می‌رسد.

پس آنها که فقط برای کسب غذا، لباس و به رسمیت شناخته شدن در این دوره زندگی کار می‌کنند حقیقتاً خودشان را گول می‌زنند. شاید بتوانند آسایش جسمانی برای خودشان فراهم کنند اما نمی‌توانند خشنودی و شادی ذهنی را به‌دست آورند. بدون خشنودی ذهنی، خواسته‌هایشان در زندگی‌ تحقق نمی‌یابد و در حالتی از اندوه می‌میرند.

پس این مهم است که سعی کنیم تا برای آنچه از لحاظ ذهنی بیشتر دوام دارد و برای کسب خرسندی بکوشیم. خرسندی جسمانی که در طول عمر به‌دست می‌آوریم دیری نمی‌پاید.اگر خواهان خشنودی پایدار هستیم باید زندگی‌های آینده‌مان را مد نظر داشته باشیم. زیرا اگر به آن توجه داشته باشیم، می‌توانیم برای کسب خشنودی پایدار بکوشیم.

اگر برای کسب خشنودی در زندگی‌های آینده تلاش کنیم، این تعریف فرد معنوی است، که به ممارست‌های معنوی دارما می‌پردازد. اگر توجه خود را به خواسته‌های این زندگی محدود کنیم ـ چیزهایی که متلاشی و نابود شونده‌اند ـ فردی مادی و وابسته به این دنیا خواهیم بود. اگر به آنچه لازمه زندگی‌های آینده است توجه کنیم فردی معنوی خواهیم شد.

روشی برای خشنودی در زندگی‌های آینده: دوری از رفتارهای ویرانگر

برای اطمینان از سعادت در زندگی‌های آینده یک راه آن است که «حدود بازدارنده‌» دارما را به‌کار گیریم. بخصوص دوری جستن از ارتکاب اعمال ویرانگر. ده عمل ویرانگر خاص وجود دارد که شامل سه گونه عملکرد، چهار نوع گفتار و سه نوع ذهنیت است. با ایجاد ضابطه و مراقبت از عدم انجام رفتارهایی که به ویرانگری می‌انجامد، می‌توانیم در زندگی‌های آینده سعادتمند شویم.‌

بر این اساس اگر ما به شیوه‌ای سازنده رفتار کنیم، ممارست معنوی را آغاز کرده‌ایم که موجب می‌شود همه چیز در این زندگی و زندگی‌های آینده به خوبی پیش رود. این رفتارهای سازنده شامل این است که به اشکالات و تأثیر منفی که از کارهایی مانند کشتن یک حیوان یا حشره بطور عمدی یا دزدی عمد حاصل می‌شود توجه داشته باشیم. یعنی آن را تشخیص دهیم و سپس تصمیمی جدی بگیریم که دیگر موجودی را نکشیم یا دزدی نکنیم. وقتیکه مردم چنین تصمیمی را می‌گیرند لازم نیست که نیروی پلیس یا ارتش حضور داشته باشد تا اطمینان حاصل شود که این کار تمام و کمال انجام می‌شود. حس پیروی از اصول اخلاقی و اخلاقیات مانع از این می‌شود که کارهای ویرانگر انجام دهند.

بنابراین، پیروی از اصول اخلاقی، حدی بازدارنده است که به ما این امکان را می‌دهد که با ذهنی آرام بمیریم. درغیر اینصورت شاید در اندوه و اضطرابی شدید از دنیا برویم. اگر این حدود بازدارنده را به‌کار گرفته باشیم تا فردی پیروی کننده از اخلاقیات باشیم، در هنگام مرگ چیزی برای نگرانی وجود نخواهد داشت. می‌توانیم مطمئن باشیم که دوباره بصورت یک انسان یا خدایی در یکی از اقلیم‌های خدایان ـ مثلاً ایندرا یا خدای دیگر متولد می‌شویم.

مشکلات تکرار شونده مهارناپذیر در همه زندگی‌ها

حتی اگر به صورت یک انسان ـ یا حتی یکی از خدایان ـ متولد شویم در زندگی با مشکلاتی مواجه می‌شویم. مشکلات کنترل ناپذیری وجود دارند که تکرار می‌شوند، مهم نیست کجا یا به چه شکلی متولد شویم. بنابراین وقتی از اصول اخلاقی پیروی می‌کنیم که همراه با ضابطه‌هایی برای دوری گزیدن از اعمال ویرانگرانه است و آرزو می‌کنیم که از تولد در شرایط بدتر ممانعت کنیم، این الزاماً ما را به چنان خواسته‌ای نمی‌رساند. مهم نیست که کجا و به چه شکلی متولد شویم مشکلات وجود خواهند داشت.

این نشان می‌دهد که به عرصه‌ای وسیعتر نیاز داریم. مثلاً اگر حالت آرام و ثابت ذهن را پرورش دهیم ـ این حالت در زبان سنسکریت «شاماثا» و در زبان تبتی «شینای» نامیده می‌شود ـ می‌توانیم در یکی از اقلیم‌های وجود اعلی به صورت یکی از خدایان متولد شویم. مثلاً در اقلیم اشکال اثیری یا اقلیم موجودات بدون شکل. در این صورت قادر خواهیم بود که همه شکوه و جلال آن نوع تولد را به‌دست آوریم. اما حتی اگر در یکی از این اقلیم‌های اعلی‌مرتبه وجود متولد شویم، چیزی فوق‌العاده در آنجا وجود نخواهد داشت. درست مثل این است که به طبقه بالاتری از یک آسمانخراش برویم. وقتی آنجا برسیم هیچ چیز خاصی وجود ندارد وقتیکه آنجا رسیدیم باید آماده بازگشت شویم.

اعتماد یافتن به کلام بودا

لازم است هر جا که متولد می‌شویم برای از میان برداشتن مشکلاتمان بکوشیم، حتی از این هم فراتر رویم. برای انجام این کار لازم است که ریشه مشکلات و رنج‌هایمان را با به‌کار گرفتن قدرت تشخیص قطع کنیم. بطوری که به وضوح بین واقعیت و خیال تمایز قائل شویم. با این روش، شاید سرانجام به تشخیص خلاء دست یابیم یعنی نبود روش‌های غیرممکن وجود. این درک درست واقعیت، خیالات نادرست را از بین می‌برد، در این روند همه مشکلات و رنج‌هایی که در هر زندگی‌ ممکن است تجربه ‌کنیم از میان برداشته می‌شود. این خشنودی و خرسندی جاودانه‌ای را به همراه دارد؛ این قابل دست‌یابی است.

ما می‌توانیم با استفاده از متون کلاسیک سخنان بودا را درباره خلاء بیاموزیم. اما چطور می‌توان اطمینان یافت که آنچه در این متون مقدس آمده، نه تنها درباره خلاء، بلکه درباره هر آنچه بودا گفته، معتبر است. اطمینان درباره اعتبار آنها باید از طریق منطق و تجزیه و تحلیل به‌دست آید. مثلاً اگر به خلاء بپردازیم، می‌توانیم صحت آن را با تکیه بر استدلال منطقی دریابیم. بعلاوه، با انجام دادن این آموزه‌ها می‌توانیم اعتبار آنها را درباره اینکه چگونه تمرکز مستغرقانه و حالت آرام و ثابت ذهن را کسب کنیم محک بزنیم و به این حالت‌های ذهنی دست یابیم. علاوه بر این، با انجام دادن این تمرین‌ها، می‌توان درک ماوراء حس را تجربه کرد که نتایج جنبی این تمرکز می‌باشند. ما می‌توانیم با کسب تجربه اعتبار نکات گوناگونی که بودا آموزش داده است را بسنجیم.

اگر برای تحقق آنچه بودا آموخته سخت‌ بکوشیم، در خصوص برخی موضوعات می‌توانیم از منطق و تجربه خودمان بهره بریم تا اعتبار آنها را دریابیم. در این صورت، بطور کل اعتقادی توأم با اطمینان در مورد سخنان بودا به‌دست می‌آوریم. در نتیجه اعتقاد توأم با اطمینانی که حاصل کرده‌ایم، اعتماد عمیقی نسبت به اعتبار سایر چیزهای مبهمی که بودا درباره آنها سخن گفته پیدا می‌کنیم.

مثلاً بودا گفته است اگر رفتاری سازنده داشته باشیم دوباره در حالتی بهتر متولد می‌شویم ـ به صورت یک انسان یا الهه. اما اگر رفتاری مخرب و منفی داشته باشیم، به صورت موجودی جهنمی متولد می‌شویم، مثلاً یک روح «گرسنه» یا حیوان. اینها گفته‌هایی درباره علت و معلول ناشی از رفتار است که از طریق کسب تجربه یا منطق نمی‌توان اعتبار آنها را سنجید. البته نباید آنها را با اطاعت کورکورانه از متون مقدس بپذیریم. از آنجا که منطق و تجربه اعتبار گفه‌های بودا را در مورد تمرکز مستغرقانه و درک درست خلاء نشان می‌دهد، این کاملاً منطقی است که آنچه را بودا درباره رفتارها و نتایج آنها گفته است بپذیریم.

در نتیجه، باید درباره اظهارات بودا درباره خلاء، واقعیت، و نبود شیوه‌های غیرممکن وجود به‌دقت بیندیشیم. وقتیکه صحت آنها را تشخیص دادیم، باید به سایر اظهارات بودا نیز توجه کنیم مثل اینکه: نتیجه رفتار سازنده خشنودی و سعادت است؛ نتیجه رفتار مخرب و منفی رنج است. پس از آن به این باور می‌رسیم که این اظهارات درست هستند و بر آن اساس قاطعانه تصمیم می‌گیریم که رفتارمان را اصلاح کنیم. اگر خواهان خشنودی هستیم باید به شیوه‌ای عمل کنیم که آن را به همراه بیاورد. بعبارتی باید رفتاری سازنده و مثبت در پیش بگیریم.

انکار نفس ـ عزم رهایی از همه مشکلات

باید توجه داشته باشیم که تولد دوباره‌مان به صورت انسان ـ با همه فرصت‌هایی که برای پیشرفت معنوی در اختیار داریم ـ از هیچ پدید نیامده بلکه در نتیجه پتانسیل‌های مثبتی است که در زندگی‌های پیشین بنا نهاده‌ایم. ما احتمالاً رفتاری بسیار سازنده و مثبت داشتیم که این تولد و فرصت‌های معنوی را برایمان به ارمغان آورده است. پس نباید بگذاریم که این فرصت‌ها از دست بروند. اگر فقط به چیزهایی بیندیشیم که متعلق به این زندگی است و برای به‌دست آوردن این نیازها، از قبیل غذا و لباس، شهرت و اعتبار تلاش کنیم این زندگی را بیهوده از دست داده‌ایم. اگر تنها این موارد مورد توجه ما باشد، پرداختن به آنها مانع می‌شود که از دل‌مشغولی در این دوره زندگی کاملاً رها شویم.

از سوی دیگر، اگر همه تلاشمان را به این معطوف کنیم که در زندگی بعد به صورت یکی از الهه‌ها، مثلاً ایندرا، متولد شویم این نیز مشکلاتی به همراه دارد. به نوع زندگی این الهه نگاهی بیندازیم، او بسیار سعادتمند است و حتی با مشکلات سطحی مواجه نمی‌شود، اما در هنگام مرگ بی‌نهایت پشیمان و اندوهگین است. چون اینطور به نظر می‌رسد که زندگی توأم با شادی بی‌انتها خیالی بیش نیست و مواجهه با مرگ با رنج و اندوه فراوان همراه است. پس چنین تولدی کلید حل همه مشکلات نیست.

همچنین ‌باید از این مبنایی که در اختیار داریم، وجود ارزشمند انسانیمان، بیشترین بهره را ببریم. زیرا این چیزی است که از دست خواهد رفت. هیچکس پس از تولد نمی‌تواند از مرگ فرار کند. مرگ چیزی است که، مسلماً، سراغ همه ما خواهد آمد فقط زمان آن متفاوت است. کسی به یقین نمی‌تواند بگوید چه زمانی مرگ او فراخواهد رسید. اندیشیدن به همه این واقعیت‌ها در ما این هشیاری را ایجاد می‌کند تا اکنون که سالم و زنده‌ایم بیشترین بهره را از این فرصت‌هایی که در اختیار داریم ببریم.

باید این دلنگرانی را از خود دور کنیم که فقط به فراهم آوردن نیازهای این زندگی بپردازیم. این کار را اینطور انجام می‌دهیم که بپذیریم دیری نمی‌پاید که آنچه در این زندگی وجود دارد نابود می‌شود. با این روش از دلنگرانی‌های‌مان برای این زندگی می‌کاهیم و عزممان را جزم می‌کنیم تا از چنین دلنگرانی‌هایی رها شویم. چنین عزمی «انکار نفس» نام دارد.

همچنین، باید به زندگی‌های آینده و شرایط احتمالی تولد مجددمان بیندیشیم. وقتی به عظمت و سعادتی که در نتیجه تولد به شکل یک انسان یا خدا به‌دست می‌آید می‌اندیشیم، باید این نکته را در نظر داشته باشیم که مشکلاتی نیز وجود خواهد داشت. مهم نیست که چقدر تندرست هستیم، مشکلات کنترل‌ناپذیری حادث خواهند شد. در نتیجه، باید این وابستگی و دلنگرانی که در زندگی آینده چه اتفاق خواهد افتاد را از خود دور کنیم. این کار را با پرورش نوع دوم عزم انجام می‌دهیم. بعبارتی، عزمی است که در نتیجه آن در زندگی‌های بعد از مشکلات همراه با این دلنگرانی‌ها رها می‌شویم.

بنابراین دو نوع عزم برای رهایی وجود دارد. عزم رها شدن از مشکلات در این دوره زندگی و عزم رها شدن از مشکلات در زندگی‌های آینده.

ثابت نبودن

کسی که به ممارست معنوی می‌پردازد می‌داند که در زندگی شرایط ثابت نیستند؛ در مورد ناپایداری و مرگ حضور ذهن دارد؛ از مشکلات خودش و همه مشکلاتی که در این زندگی وجود دارد آگاه است. این چیزی است که در این فرد انگیزه به کار گرفتن حدود بازدارنده را ایجاد می‌کند تا از مواجه شدن با این مشکلات ممانعت کند. خیلی خوب بود ـ در واقع فوق‌العاده بود اگر می‌شد با فراموش کردن عدم ثبات و مرگ بر این مشکلات فائق آمد. اما واقع آن است که نمی‌توان چنین کاری انجام داد. با نادیده گرفتن این واقعیت که ما خواهیم مرد و اینکه زندگی ما با مشکلاتی همراه است، این واقعیت ناپدید نمی‌شود. بهتر است که از وجود مشکلاتمان آگاه باشیم، با آنها واقعگرایانه مواجه شویم و برای از میان برداشتن آنها حدود گوناگونی را رعایت کنیم. این در ممارست‌ برای دست یافتن به معنویت انجام می‌شود.

بودا این کار را با به جریان انداختن دوره‌های مختلف انتقال این حدود، یعنی آموزش عدم ثبات و اینکه چیزی پایدار نمی‌ماند انجام داد. جستجوی او برای معنویت از وقتی شروع شد که به ناپایداری پی برد. همچنین وقتیکه عمر او به پایان رسید و درگذشت این واقعیت را به همه نشان داد که هیچ چیز پایدار نیست.

چهار حقیقت ناب

به هر حال، مشکلات از هیچ پدید نمی‌آیند و بی‌دلیل اتفاق نمی‌افتند، همه مشکلات واقعی ما ناشی از دلائل واقعی هستند ـ بعبارتی، نشأت گرفته از رفتارهای ناگهانی، احساسات و رویکردهای آزاردهنده ما ـ یا کارما و توهمات ما می‌باشند. پس واکنش‌های ناگهانی توأم با احساسات و رویکرد‌های آزاردهنده‌ مشکلات را به همراه می‌آورند.

اکنون، با توجه به این دو علت مشکلاتمان می‌بینیم که رفتارهای خارج از کنترل ما ریشه در احساسات و رویکردهای آزاردهنده دارند. اگر ۸۴۰۰۰ نوع متفاوت احساسات و رویکردهای آزاردهنده را که در متون بودایی توصیف شده‌اند بررسی کنیم، درمی‌یابیم که منشاء همه آنها یکی است: جهل و ناآگاهی. این دو ما را به این سوی جهت می‌دهند که به فهم هستی به واقع استوار و هویت‌هایی واقعاً ثابت برسیم. چیزی بعنوان هویتی واقعاً ثابت ـ نه برای ما و نه برای چیزهای دیگرـ وجود ندارد. هنوز، ما به هر چیزی می‌آویزیم گویی که هویت یا وجودی واقعاً ثابت دارند. بنابراین، اگر تشخیص دهیم و دریابیم که وجود هویتی واقعاً ثابت غیرممکن است، این مانند پادزهری عمل می‌کند که در اثر آن باور هویت ثابت برای چیزها از میان می‌رود.

وقتیکه درک کنیم که چیزی بعنوان هستی به واقع استوار وجود ندارد ـ هیچ چیزی هویت ثابت ندارد ـ این درک « روش درست ذهنی»، «یک راه درست» ـ یکی از چهار حقیقت ناب نامیده می‌شود. این روش ذهنی است که موجودات عالیرتبه، «آریه‌ها»، آن را واقعی و صحیح دانسته‌اند. راهی است که به رهایی و روشن‌ضمیری می‌انجامد.

وقتی از روش درست ذهنی برخوردار باشیم ـ یعنی از قدرت تشخیصی که بفهمیم هیچ هویت ثابتی وجود ندارد ـ دیگر احساس یا رویکردی آزاردهنده نخواهیم داشت، زیرا چنان توهماتی بر اساس فرافکنی و باور شیوه‌های غیرممکن است. اگر احساسات یا رویکردهای آزاردهنده نداشته باشیم بطور ناگهانی عمل نمی‌کنیم. وقتی بدون مقدمه واکنش نشان ندهیم برای خودمان و دیگران مشکل ایجاد نمی‌کنیم. حالتی که دیگر مشکلات را تجربه نکیم «توقف حقیقی» یا «قطع حقیقی» نامیده می‌شود.

این تجلی چهار حقیقتی است که آریه‌ها ، افراد بسیار عالیرتبه، آنها را درست دانسته‌اند. اینها چهار حقیقت ناب هستند. دو حقیقت اول درباره آنچه آزاردهنده است می‌باشند ـ بعبارتی مشکلات واقعی و علل آنها: رفتارهای ناگهانی و احساسات و رویکردهای آزاردهنده. وقتی به دو حقیقت دیگر توجه کنیم، که درباره رهایی است، آرزو می کنیم که همه مشکلات را از طریق از بین بردن علل آنها متوقف کنیم. راهی که به ما کمک می‌کند این است که روش‌های درست ذهنی را پرورش دهیم. اینگونه تشخیص می‌دهیم و می‌فهمیم که این چهار حقیقت را افراد عالیرتبه دریافته‌اند.

اگر بخواهیم از این مبنای فوق‌العاده‌ای که در اختیار داریم، یعنی تولدمان به‌شکل انسان، بهره بریم، باید تلاشمان را بر شناخت این چهار حقیقت ناب قرار دهیم. درصورتی که چنین کنیم، از فرصت‌هایی که در این تولد در اختیار داریم حداکثر بهره را خواهیم برد. زمانیکه عادت مفیدی از ذهن ایجاد کنیم، مثلاً آگاهی ثابت و دائم که هستی به واقع استواری وجود ندارد، برای همیشه مشکلاتمان را از میان برداشته‌ایم.

افزایش شفقت

اینکه مشکلات را برای خودمان از میان برداریم خوب است اما کافی نیست. چون ما یک نفر هستیم و دیگران بی‌نهایت. نمی‌توانیم تعداد موجودات را بشماریم، هریک از آنها با مشکلاتی مواجه‌اند ـ هر یک به شکلی رنج می‌برند. پس از عدالت به دور است که فقط برای خودمان کاری انجام دهیم: باید راه حلی برای همه یافت.

با اندیشیدن درمی‌یابیم که همه موجودات با ذهن محدودی که دارند نسبت به ما بسیار مهربان بوده‌اند ـ درواقغ چیزی یا کسی مهربان‌تر از دیگران موجودات نیست. وقتیکه مهربانی بوداها و سایر موجودات محدود را در نظر آوریم، می‌بینیم که این مهربانی یکسان است. مثلاً اگر عسل دوست داریم باید توجه داشته باشیم که از کجا تولید می‌شود. تعداد بی‌شماری زنبود آن را تولید می‌کنند و آنها باید کار زیادی انجام دهند تا عسل تولید کنند. اطراف تعداد زیادی از گل‌ها پرواز کنند تا گرده جمع کنند و عسل را در شانه‌های مخصوص درست کنند. اگر از خوردن این عسل‌ها لذت می‌بریم باید بر مهربانی و محبّت این حشرات کوچک تکیه کنیم. همچنین اگر به گوشتی که برخی از ما می‌خوریم توجه کنیم. مثلاً وقتیکه بیمار می‌شویم به غذایی نیاز داریم که به بدنمان قدرت و توان بیشتری بدهد، این غذا از کجا تهیه می‌شود؟ از حیواناتی که باید زندگیشان را فدا کنند تا گوشت و مواد مورد نیاز ما تأمین شود.

بنابراین، وقتیکه کاملاً تشخیص دهیم که چطور از مشکلاتمان رها شویم، باید آن رویکرد را به سایرین نیز منتقل کنیم. همانطور که آرزو داریم مشکلات خودمان از میان برداشته شود، باید چنین آرزویی برای دیگران داشته باشیم. چنین رویکردی شفقت نامیده می‌شود.

اگر به مشکلاتمان و اینکه نمی‌خواهیم وجود داشته باشند فکر نکنیم ـ و اراده رها شدن از آنها را در خود ایجاد نکنیم. ـ به سختی مشکلات دیگران را جدی می‌گیریم. نمی‌توانیم با شفقت توأم با صداقت خواهان رهایی دیگران از رنج‌هایشان باشیم. مثلاً اگر کسی در زمان کارش رنج و زحمت بسیاری متحمل شده تا اینکه به موقعیت خوبی دست یافته، او در خصوص مشکلات دیگران احساس شفقت و همدردی دارد. چنین فردی برای کمک به دیگران بهتر از فردی است که موقعیتش را به آسانی به‌دست آورده و در آسایش زندگی کرده و هرگز مفهوم رنج را درک نکرده است.

بودهیچیتا رویکردی که در نتیجه آن آرزو می‌کنیم که دیگران از رنج رها شوند «شفقت» نام دارد. رویکردی که در نتیجه آن خواهان خشنودی همگان هستیم «عشق» نامیده می‌شود. اگر آرزوی خشنودی و رهایی از رنج را برای دیگران داشته باشیم، چون آنها نسبت به ما بسیار مهربان بودند و حقیقتاً تصمیم بگیریم که برای آنها کاری انجام دهیم تا از مشکلاتشان رها شوند ـ به چنین مسئولیتی «اراده استثنایی» گفته می‌شود.

اگر تنها به خودخواهی‌هایمان توجه کنیم، راهی برای آنکه خصوصیت‌های خوب یک بودا را بشناسیم یا آنها را در خود پرورش دهیم وجود نخواهد داشت. حال آنکه روی گردانی از خودخواهی‌هایمان و توجه به رفتاری‌های دیگران مبنایی خواهد شد برای ما تا بودایی روشن‌ضمیر شویم. این ناشی از خودخواهی است که ما به کارهایی از قبیل قتل و دزدی دست می‌زنیم تا منافع بیشتری برای خود گردآوریم. چنین شیوه‌هایی که به مهارت نیاز ندارد ریشه در همه خودخواهی‌های ما دارند.

شاکیامونی بودا در نتیجه توجه به وضعیت و رفاه دیگران توانست به حالت روشن‌ضمیری دست یابد و ذهنی کاملاً صاف و تکامل یافته داشته باشد. در واقع همه بوداها به این توانایی بالقوه‌ای که بر مبنای توجه به دیگران است پی برده بودند. اگر واقع‌بین باشیم، می‌بینیم که حتی اگر این اراده استثنایی را داشته باشیم «که برای همه خشنودی را به ارمغان آوریم و آنها را از رنج رها کنیم» اما در عمل توان این کار را نخواهیم داشت هرچند که آرزوی انجام آن را داشته باشیم. فقط یک بودا از این توانایی برخوردار است که به همه کمک کند تا بر مشکلاتشان فائق آیند و به خشنودی دست یابند.

پس لازم است که قلبمان را بطور تمام و کمال به ثمربخش بودن برای دیگران اختصاص دهیم و به اینکه به روشن‌ضمیری یک بودا دست یابیم تا برای دیگران مفید باشیم. این «هدف بودهیچیتا» نامیده شده است.

تصور کنیم که با قلبی از خود گذشته و هدف بودهیچیتا پیشکشی کوچک مثل یک شاخه گل تقدیم کنیم. اگر نیت ما از چنان پیشکشی منفعت همگان باشد و اینکه به روشن‌ضمیری دست یابیم بطوریکه این کار را به نحو احسن انجام دهیم، پتانسیل مثبتی که از چنین عملی پدید می‌آید فوق‌العاده است. بعبارتی وقتی هدفمان این است که برای همه مفید باشیم، آن منفعت متناسب با آن هدف خواهد شد. وسعت آن به اندازه همه موجودات است. ثمرات حاصل از اینکه قلبمان را با خلوص و صداقت به همه موجودات اختصاص دهیم بیش از آن است که به وسعت دنیا طلا و جواهر به بودا پیشکش کنیم. حتی اگر به همه موجودات در جهان هستی غذا بدهیم، ارزش آن به اندازه این نیست که برای یک لحظه قلبی داشته باشیم با هدف بودهیچیتا که خواهان ثمربخش بودن برای همگان باشد.

منطق نهفته در این مطلب این است که اگر یک وعده غذا برای افراد جهان مهیا کنیم، فقط یک وعده مردم گرسنه را سیر کرده‌ایم. آنها بزودی گرسنه می‌شوند و این مشکل آنها ادامه خواهد یافت. اما اگر با هدف بودهیچیتا آرزو کنیم که همه مشکلات همه افراد در همه زمان‌ها از بین برود و از سوی دیگر همتمان را به این معطوف کنیم که به روشن‌ضمیری دست یابیم، نه تنها مشکل گرسنگی را از میان برداشته‌ایم بلکه این توانایی را به‌دست می‌آوریم که همه مشکلات آنها را رفع کنیم.

نتیجه‌گیری نهایی

بنابر آنچه گفته شد برای آنکه قدمی در راه رسیدن به هدف بودهیچیتا برداریم باید عهد کنیم که هیچ موجودی را نیازاریم. وقتیکه مضرات و نتایج سوء صدمه زدن به دیگران، هر آنکس که باشد، را ببینیم و عهد کنیم که دیگر آنها را آزار ندهیم، چنین پیمانی منفعت بسیار به همراه دارد. رفتاری بسیار ارزشمند است. یکی از عهدهایی که همین الان می‌توانیم ببندیم این است که هیچکس را نیازاریم، این یکی از محدودیت‌های معنوی است. لازم نیست این عهد را یکی از تمرین‌های معنوی دشوار و والا بدانیم.

خلاصه اینکه پوینده راه معنویت بودن نیاز به زندگی غیرمتعارف ندارد. در تاریخ سرگذشت‌ بسیاری از افراد معمولی نقل شده که آنها پوینده راه معنویت بودند. اگر به شرح حال هشتاد و چهار ماهاسیداس هند باستان نگاهی بیندازیم درمی‌یابیم که بیشتر آنها افراد معمولی بودند. اگر به سن پیری رسیده‌ایم نباید گمان کنیم که دیگر امکان اینکه راه معنویت را دنبال کنیم وجود ندارد. اگر به اسناد به جای‌مانده از پیشینیان نگاه کنیم می‌بینیم که نمونه‌هایی از افراد معمولی ذکر شده است. مثلاً شریجاتی در سن ۸۰ سالگی مسیر معنویت را آغاز کرد. او توانست در زندگیش به حالت رهایی، آرهات، دست یابد. پس برای انجام این کار هیچوقت خیلی پیر نیستیم. اگر هم جوان هستیم نباید عمرمان را بیهوده بگذرانیم بلکه باید از انرژی‌هایمان استفاده کنیم تا قاطعانه در مسیر معنویت قدم بگذاریم. البته نباید گمان کنیم که می‌توانیم تبعیت از این حدود معنوی بازدارنده را به زمان پیری موکول کنیم. چون هیچ راهی وجود ندارد که زمان مرگمان را بدانیم. بعلاوه اینطور به نظر می‌آید که ضعف و پیری ناگهان از راه می‌رسد.

کارهای مثبت زیادی وجود دارد که می‌توانیم انجام دهیم. افراد بسیاری را در دیگر کشورها می‌شناسم که وقت و پول زیادی صرف می‌کنند تا به پرندگان غذا دهند. آنها بیرون از خانه سبدهایی دارند و مبلغ هنگفتی صرف غذای پرندگان می‌کنند حتی از مسافرت صرف‌نظر می‌کنند تا این پرندگان بدون دانه نمانند. این تمرینی فوق‌العاده است و من را بسیار مسرور می‌کند. در واقع این یکی از تمرین‌های بودهیساتوا است. بسیاری از تبتی‌ها بعنوان زائر به هند سفر می‌کنند تا به کبوتران نان بدهند و به سایر پرندگان برنج. این روش بسیار خوبی است برای آنکه در طول زندگی انجام دهیم. خلاصه آنچه امروز گفتیم این است که:

  • قلبی مهربان داشته باشیم تا برای بهبود شرایط دیگران بکوشیم.
  • هرگز کسی یا موجودی را نیازاریم: هرگز موجب زیان دیگران نشویم.

اینها برای کسی که مسیر معنویت را دنبال می‌کند نکات بسیار مهمی هستند. وجود ما به شکل انسان فرصت بی‌نظیری است که باید از آن بیشترین بهره را ببریم و با هدف بودهیچیتا برای صفا و پاکی قلبمان بکوشیم تا هم به دیگران خدمت کنیم و هم خودمان به روشن‌ضمیری دست یابیم. به این طریق می‌توانیم به حالتی برسیم که ذهنی صاف داشته باشیم و وجودمان را به این کار اختصاص دهیم ـ بودایی که به روشن‌ضمیری کامل دست یافته است.

Top