عهدهای بنیادین بودهیساتوا

پیش‌زمینه

عهد یک قالب ظریف نامرئی بر یک زنجیره ذهنی است که رفتار را شکل می‌دهد. عهد بطور مشخص خویشتنداری از «عملی ناستودنی» است که یا بطور طبیعی مخرباست یا عملی است که بودا برای افراد خاصی که به منظور رسیدن به اهدافی خاص تعلیم می‌بینند نهی کرده است. مثال مورد اول، ستاندن جان دیگری است؛ مثال مورد دوم، خوردن طعام بعد از ظهر است، کاری که راهبان باید از آن خودداری کنند تا ذهن آنها برای مدیتیشن شامگاهی یا صبحگاهی روز بعد شفاف باشد.

از دو مرحله شکل گیری بودهیچیتا، یعنی اشتیاق و التزام، ما فقط برای مورد دوم عهدهای بودهیساتوا را تقبل می‌کنیم.

بستن عهدهای بودهیساتوا مستلزم تعهد به خودداری از دو قسم رفتارهای منفی است که بودا برای کسانی که به عنوان بودهیساتوا آموزش می‌بینند تا به روشن‌ضمیری برسند و برای دیگران حداکثر سودمندی را داشته باشند، نهی کرده است:

(۱) هجده عمل که ارتکاب به آنها زمینه را برای لغزش بنیادین فراهم می‌سازد،

(۲) چهل و شش نوع رفتار غلط.

منظور از لغزش بنیادین از دست دادن تمامی مجموعه سوگندهای بوهیساتوا است. به این دلیل «لغزش» تلقی می‌شود که به کاهش شکوفایی معنوی می‌انجامد و مانع رشد خصوصیات مثبت می‌شود. واژه «بنیادین»‌ به معنای آن است که آنچه از میان می‌رود بنیاد است. برای سهولت کلام، این دو مجموعه معمولا بنیاد و عهدهای ثانویه بودهیساتوا خوانده می‌شوند. اگر بخواهیم که به شکلی منزه و تا حد ممکن کامل به دیگران سود برسانیم اینها سرمشق‌هایی عالی برای نوع رفتارهایی هستند که باید از آنها بپرهیزیم.

استاد آتیشای هندی در قرن دهم این روایت خاص از عهدهای بودهیستاوا را از آموزگار سوماترایی خود دارماکیرتی (Dharmapala) سووارنادویپا دریافت کرد و بعد آن را به تبت انتقال داد. این روایت از سوترای آکاشاگاربها (Sutra of Akashagarbha) اقتباس شده است، به همان سان که در خلاصه تعالیم (Compendium of Trainings) نقل شده است و شانتی‌دوا در قرن هشتم در هند آن را تدوین کرده است. در حال حاضر تمام سنت‌های تبتی دنباله‌روی آنند، در حالیکه آیین‌های بودایی برگرفته از چین به روایت‌های گوناگونی از عهدهای بودهیساتوا پایبند هستند.

وعده پایبندی به عهدهای بودهیساتوا نه فقط شامل این زندگی می‌شود بلکه تمام زندگی‌های بعدی را تا زمان رسیدن به روشن‌ضمیری در بر می‌گیرد. بنابراین، این عهدها به شکل قالب‌هایی ظریف بر زنجیره‌های ذهنی ما تا زندگی‌های آینده ادامه می‌یابند. اگر این عهدها را در زندگی پیشین بسته باشیم با ارتکاب لغزشی کامل اما نادانسته درزندگی کنونی آنها را نمی‌شکنیم، مگر آنکه عهدها را به تازگی و در همین زندگی کنونی خود بسته باشیم. بستن دوباره عهدها در این زندگی و برای نخستین بار به تلاش‌های ما در راه رسیدن به روشن‌ضمیری سرعت می‌بخشد، تلاش‌هایی که با اولین عهد بستن‌ها آغاز شده‌اند. از این رو، استادان ماهایانا بر اهمیت مردن در عین پایبندی استوار و کامل به عهدهای بودهیساتوا تأکید دارند. حضور همیشگی آنها بر زنجیره ذهنی ما پیوسته در زندگی‌های آینده‌مان نیروی مثبت (شایستگی) می‌آفریند حتی پیش از آنکه ما با بستن دوباره این عهدها به آنها جانی دوباره ببخشیم.

پس از تفسیر قرن پانزدهمی بنیانگذار گلوگ، تسونگخاپا، در مورد عهدهای بودهیساتوا با عنوان توضحی بر انضباط اخلاقی بودهیساتوا: راه اصلی برای رسیدن به روشن‌ضمیری (An Explanation of Bodhisattvas' Ethical Discipline: The Main Path to Enlightenment)، بیایید هجده عمل منفی را که بستر لغزشی بنیادین را فراهم می‌سازند بررسی کنیم. هر یک از موارد چندین شرط دارد که باید آنها را بشناسیم.

هجده لغزش بنیادین بودهیساتوا

(۱) ستودن خویش و/ یا تحقیر دیگران

این لغزش مربوط می‌شود به واژگانی که هنگام صحبت با کسی که در موقعیتی پایین‌تر از ماست به کار می‌بریم. انگیزه ما یا سودجویی، جلب ستایش، محبّت، احترام و چیزهایی از این دست از فردی است که با او سخن می‌گوییم، و یا حسادت نسبت به شخصی است که تحقیرش می‌کنیم. هیچ فرقی نمی‌کند که آنچه می‌گوییم راست باشد یا دروغ. افراد حرفه‌ای که ادعا می‌کنند بودایی هستند باید مراقب باشند به این لغزش دچار نشوند.

(۲) سهیم نکردن دیگران در آموزه‌های دارما یا ثروت

در این مورد انگیزه فرد به طور مشخص وابستگی و تنگ‌نظری است. این عمل منفی فقط شامل گدامنشی ما نسبت به دارایی‌های چون دست نوشته‌ها یا ضبط صوتمان نیست بلکه خست در صرف وقت برای دیگران و خودداری از کمک به آنها درهنگام ضرورت را نیز در بر می‌گیرد.

(۳) گوش ندادن به پوزش خواهی دیگران یا زدن آنها

انگیزه این دو رفتار به احتمال زیاد خشم است. مورد اول اشاره‌ای است به موقعیتی واقعی که در آن بر سر کسی فریاد کشیده شده و یا آن شخص مضروب شده است و خود آن فرد یا شخص سومی التماس کنان از ما می‌خواسته که به این رفتار خاتمه دهیم و گوش ما بدهکار نبوده است. مورد دوم زدن است. گاهی شاید لازم باشد که به کودکان غیرقابل کنترل یا حیوانات دست‌آموز در صورتی که حرف شنو نباشند یک کف‌دستی بزنیم تا به سمت جاده ندوند، اما اصولاً تنبیه از سر خشم نه هیچ گاه درست است و نه مفید.

(۴) دست کشیدن از تعالیم ماهایانا و مطرح کردن تعالیم ساختگی

این عمل یعنی آنکه تعالیم درست در مورد موضوعی مربوط به بودهیساتواها، از جمله رفتار اخلاقی آنها را رد کنیم و به جای آنها تعالیمی به ظاهر مقبول اما گمراه کننده را در زمینه همان موضوع از خود بسازیم و ادعا کنیم که معتبر است و آن را به دیگران آموزش دهیم تا از ما پیروی کنند. نمونه‌ای از این لغزش، کار آموزگارانی است که برای جلب شاگردان احتمالی رفتار اخلاقی آزادمنشانه را به دیده اغماض می‌بینند و به آنها می‌گویند که هر عملی تا آنجا که به دیگران صدمه نزند قابل قبول است. لازم نیست که ما آموزگار باشیم تا این لغزش از ما سر بزند. حتی ممکن است در یک گفتگوی اتفاقی با دیگران هم این خطا از ما سر بزند.

(۵) برداشتن پیشکش‌هایی که به نیت گوهر سه‌گانه اهدا شده‌

این نوع لغزش دزدی یا اختلاس است که ممکن است به دست خود شخص یا به واسطه فردی دیگر صورت بگیرد و آن وقتی اتفاق می‌افتد که چیزهای پیشکش شده یا چیزهایی را که به بوداها، دارما یا سانگا تعلق دارد برداریم و آن را متعلق به خود بدانیم. منظور از سانگا در این بحث، هر گروهی است که از چهار یا تعداد بیشتری راهب تشکیل شده باشد. نمونه‌ای از این دست اختلاس وجوهی است که برای ساختن یک بنای بودایی، یا برای انتشار کتاب‌های دارما یا غذا دادن به گروهی از راهبان و راهبه‌ها اهدا شده باشد.

(۶) رها کردن دارمای مقدس

در این مورد لغزش وقتی روی می‌دهد که منکر شویم یا با بیان عقاید خود باعث بشویم که دیگران منکر این نکته شوند که آموزه‌های مقدس شراواکا (shravaka)، پراتیکابودا (pratyekabuddha)، یا وسیله انتقال بودهیساتوا، در اصل سخنان بودا هستند.شراواکاها کسانی هستند که وقتی هنوز موجودند به تعالیم بودا گوش می‌دهند، در حالی که پراتیکابوداها پژوهندگانی خودساخته‌اند که عمدتاً در دوران‌های تاریک و آن زمان که دارما درست در دسترس نیست زندگی می‌کنند. آنها برای پیشرفت معنوی بر درک شهودی تکیه می‌کنند که بر اثر مطالعه و تمرین در زندگی‌های پیشین خود به دست آورده‌اند. از مجموع آموزه‌های هر دوی آنها هینایانا یا «محمل میانه» به‌وجود می‌آید که به شخص کمک می‌کند از سامسارا رهایی یابد. وسیله ماهایانا بر روش‌هایی برای رسیدن به روشن‌ضمیری کامل تأکید دارد. انکار این نکته که منشاء همه یا فقط بعضی از نوشته‌های مقدس بودا بوده است، یک لغزش بنیادین است.

حفظ این وعده به معنای دست کشیدن از یک چشم انداز تاریخی نیست. تعالیم بودا پیش از آنکه نوشته شوند، به مدت چند قرن بطور شفاهی سینه به سینه نقل می‌شده‌اند و تردیدی نیست که تحریف‌ها و تقلب‌هایی صورت گرفته است. استادان بزرگی که آیین بودایی تبتی را تدوین کردند به طور حتم متن‌هایی را که معتبر ندانستند کنار گذاشتند. با این حال به جای آنکه بر اساس پیشداوری خود تصمیم بگیرند، برای ارزیابی اعتبار هر متنی، از معیار استاد هندی قرن هفتم دارماکیرتی استفاده کردند و از توانمندی آن برای تحقق اهداف تجدید حیات بهتر، رهایی یا روشن‌ضمیری بهره بردند. تفاوت‌های سبک‌شناختی در میان متون بودایی و حتی در خود یک متن خاص اغلب نشانه‌ای است از دوران‌های متفاوتی که بخش‌های گوناگونی از آموزه‌ها نوشته شده‌اند یا به زبان‌های گوناگون ترجمه شده‌اند. به همین دلیل بررسی متون مقدس با به کارگیری روش‌های مدرن واکاوی متنی غالباً مفید است و ناقض این عهد و پیمان نیست.

(۷) خلع لباس رهبانان یا دست زدن به کارهایی چون دزدیدن جامه آنها

این لغزش به طور خاص مربوط است به صدمه رساندن به یک، دو یا سه راهب یا راهبه بودایی صرف نظر از جایگاه اخلاقی یا سطح مطالعه یا تمرین آنها. این اعمال باید ناشی از بدخواهی یا کینه باشد و کتک زدن یا ناسزاگویی به راهبان و راهبه‌ها، مصادره متعلقات آنها یا بیرون راندن آنها از دیرهایشان را هم شامل می‌شود. البته اگر اخراج آنها از دیر به این دلیل باشد که آنها یکی از چهار سوگند اصلی خود را شکسته‌اند لغزش محسوب نمی‌شود و آن چهار سوگند عبارتند از: نکشتن، به خصوص نکشتن انسانی دیگر؛ ندزدیدن، به خصوص دزدیدن چیزی که متعلق به جامعه رهبانی است؛ دروغ نگفتن، به ویژه دروغ نگفتن درباره دستاوردهای معنوی و بالاخره حفط کامل تجرد.

(۸) ارتکاب هر یک از پنج جنایت شنیع

پنج جنایت شنیع عبارتند از (الف) کشتن پدرانمان، (ب) کشتن مادرانمان، یا (پ) کشتن یک آرهات(موجودی رها شده)، (ت) بیرون کشیدن خون از بدن یک بودا به نیت‌هایی بد یا (ث) ایجاد تفرقه در یک جامعه رهبانی. منظور از جنایت شنیع آخر این است که تعالیم بودا و نهاد رهبانی را بی‌اعتبار بخوانیم و راهبان را از آن نهاد خارج کرده و به دین یا آیین رهبانی که خود به تازگی پایه‌گذاری کرده‌ایم جلب کنیم. منظور از آن این نیست که یک مرکز یا سازمان دارمایی را ترک کنیم – به خصوص وقتی تصمیم ما به دلیل وجود فساد در آن سازمان یا در مربیان معنوی آن باشد و مرکز دیگری را ایجاد کنیم که همچنان پیرو تعالیم بوداست. علاوه بر این عبارت سانگا در این جنایت شنیع به طور خاص به جامعه راهبان اشاره دارد. در این جا کاربرد غیرسنتی واژه «سانگا» به معنایی که بودایی‌های غربی به عنوان مترادف عبادت‌کنندگان یک مرکز یا سازمان دارما به کار می‌برند منظور نیست.

(۹) باور داشتن به چشم‌اندازی مخدوش و ستیزه‌جویانه

این به معنای انکار چیزی است که حقیقی و ارزشمند است ـ از جمله قوانین علت و معلول رفتاری، مسیری امن و مثبت در زندگی، تولد دوباره، و رهایی از آن ـ – و عناد نسبت به این عقاید و کسانی که چنین عقایدی دارند.

(۱۰) نابود کردن مکان‌هایی چون شهرها

این لغزش در برگیرنده مواردی چون تخریب عمدی، بمب گذاری، متلاشی کردن محیط زیست یک شهر کوچک یا بزرگ، محله یا مناطق بیرون شهر و تبدیل آنها به مکان‌هایی است که برای سکونت انسان‌ها یا حیوانات نامناسب، زیان‌آور یا دشوار باشد.

(۱۱) آموزش خلاء به کسانی که ذهنشان آموزش ندیده

اولین کسانی که دچار این لغزش می‌شوند افرادی با انگیزه بودهیچیتا هستند که هنوز برای درک خلاء آمادگی ندارند. این افراد در مواجهه با این آموزه حیرت‌ زده می‌شوند یا می‌ترسند و از این رو راه بودهیساتوا را رها می‌کنند تا راه آزادی شخصی خود را در پیش بگیرند. این لغزش ممکن است به دنبال این تصور رخ دهد که اگر همه رویدادها از هستی فطری و دریافتنی عاری هستند، پس هیچکس وجود ندارد و در این صورت چرا به خود زحمت بدهیم کار کنیم تا نفع آن به دیگری برسد؟ این لغزش شامل آموزش خلاء به هر کسی که شاید در درک این مفهوم دچار کج فهمی شود و در نتیجه دارما را به کلی رها کند نیز می‌شود. مثلاً چنین شخصی ممکن است تصور کند آیین بودایی به ما می‌آموزد که هیچ چیز وجود ندارد بنابراین کاملاً مهمل است. بدون برداشتی فراحسی، به دشواری می‌توان فهمید که آیا ذهن دیگران به قدر کافی تعلیم یافته است که آموزه‌های مربوط به خلاء را به غلط به تمام موجودات تعمیم ندهد یا خیر. بنابراین باید با توضیح مراحل گام به گام پیچیدگی‌ها، دیگران را به تدریج با این تعالیم آشنا کرد و پیوسته درک آنها را از موضوع سنجید و بررسی کرد.

(۱۲) دور کردن دیگران از روشن‌ضمیری کامل

افرادی که در این مورد هدف قرار می‌گیرند کسانی هستند که انگیزه بودهیچیتا در آنها ایجاد شده و می‌کوشند به روشن‌ضمیری برسند. لغزش در آنجا روی می‌دهد که به آنها بگوییم که قادر نیستند همواره با بخشندگی، شکیبایی و ویژگی‌هایی از این دست رفتار کنند ـ- لغزش این است که به آنها بگوییم نمی‌توانند بودا شوند و بنابراین خیلی بهتر خواهد بود که فقط برای رهایی خود بکوشند. البته این لغزش کامل نخواهد بود مگر آنکه آنها واقعاً از هدف رسیدن به روشن‌ضمیری منصرف شوند.

(۱۳) رویگردان کردن دیگران از عهدهای پراتیموکشا

پراتیموکشا (pratimoksha) یا عهدهای رهایی شخصی در بر گیرنده عهدهایی برای مردان و زنان عادی، راهبه‌های کارآموز، راهب‌های تازه کار، راهبه‌های تازه کار، راهبان کامل و راهبه‌های کامل‌اند. آنها که در معرض این لغزش قرار دارند کسانی هستند که به یکی از این عهدهای پراتیموکشا وفادارند. لغزش در آنجا روی می‌دهد که به آنها گفته شود چون بودهیساتوا هستند موردی ندارد که به عهد پراتیموکشا وفادار بمانند چون برای بودهیساتواها همه اعمال پاک است. این لغزش وقتی بطور کامل روی می‌دهد که آنها عملاً عهد خود را شکسته باشند.

(۱۴) کوچک شماردن نقش شراواکا

لغزش بنیادین ششم انکار این نکته بود که متون شراواکا یا پراتیکابودا سخنان موثق بودا هستند. در این نوع لغزش ما می‌پذیریم که آنها متونی معتبر هستند اما منکر تأثیر آموزه‌های آنها هستیم و بر این باوریم که غیر ممکن است که بتوان به کمک دستورالعمل‌های داده شده در این متون، از جمله دستور العمل‌های مربوط به ویپاسانا(مدیتیشن بینش)، از احساسات و رویکردهای مزاحم رهایی یافت.

(۱۵) اعلام درکی دروغین از خلاء

ما زمانی مرتکب این لغزش می‌شویم که مفهوم خلاء را خوب نشناخته باشیم اما آن را آموزش بدهیم یا درباره آن بنویسیم و از سر چشم و هم‌چشمی با استادان بزرگ وانمود کنیم که آن را می‌شناسیم. فرقی نمی‌کند که شاگردان یا خوانندگان مطالب ما سخنان ما را باور کنند یا نکنند. اما آنها باید توضیحات ما را درک کنند. اگر سخنان ما را درنیابند، لغزش به طور کامل صورت نگرفته است. اگرچه این عهد بطور مشخص مربوط می‌شود به اعلام شناختی دروغین از خلاء، روشن است که وقتی ما بودهیچیتا یا دیگر نکات دارما را تدریس می‌کنیم باید از اعلام نظرات غلط و دروغین پرهیز کنیم. هیچ اشکالی ندارد اگر ما پیش از شناخت کامل مفهوم خلاء آن را به دیگران بیاموزیم به شرطی که این واقعیت را آشکارا بیان کنیم و توضیح بدهیم که آنچه می‌گوییم فقط بر اساس میزان شناخت کنونی و موقتی ما از موضوع است.

(۱۶) پذیرش آنچه از گوهر سه‌گانه دزدیده شده است

این لغزش زمانی رخ می‌دهد که ما هدیه‌ پیشکش، حقوق، پاداش، پول، رشوه یا هر چیزی که یک فرد دیگر دزدیده یا اختلاس کرده است را چه شخصاً و چه به واسطه فرد دیگری بپذیریم و آن هدیه یا پول متعلق به بوداها، دارما یا سانگا و نیز متعلق به فقط یک، دو یا سه راهب یا راهبه باشد.

(۱۷) اتخاذ سیاست‌های غیرمنصفانه

منظور از این لغزش آن است که از سر خشم یا دشمنی با پژوهندگان جدی و کوشا جانبدارانه رفتار کنیم یا بخواهیم به دلیل تعلق خاطر به کسانی که موفقیت‌های کمتری داشته‌اند یا هیچ دستاوردی نداشته‌اند برای آنها امتیاز قائل شویم. نمونه‌ای از این لغزش آن است که به عنوان آموزگار بیشتر وقت خود را در اختیار شاگردان خصوصی غیررسمی قرار دهیم که می‌توانند اجرت‌های کلان بپردازند و از شاگردان کوشایی که قادر نیستند پولی به ما بپردازند غلفت کنیم.

(۱۸) دست شستن از بودهیچیتا

این لغزش زمانی بروز می کند که از میل رسیدن به روشن‌ضمیری برای منعفت همگان دست بکشیم. از دو مرحله بودهیچیتا که یکی خواست و اشتیاق است و دیگری عمل، این لغزش به طور خاص به مرحله اول مربوط می شود. وقتی ما از خواستن و اشتیاق دست بکشیم، عمل هم اتفاق نمی‌افتد.

گاه لغزش دیگری هم بر فهرست بالا افزوده شده است.

(۱۹) تحقیر کردن دیگران با اشعار یا سخنان کنایه‌آمیز

البته این نوع لغزش را می‌توان به عنوان موردی از موارد اولین لغزش بنیادین بودهیساتوا نیز به شمار آورد.

حفظ عهدها

وقتی مردم از چنین عهدهایی آگاه می‌شوند، گاه احساس می‌کنند که پایبندی به آنها دشوار است و از قبول آنها می‌ترسند. اما اگر این عهدها را به روشنی بشناسیم، چنین بیمی به خود راه نمی‌دهیم. آنها را می‌توان به دو شیوه توضیح داد. راه اول این است که بگوییم عهدها نگرشی است که ما نسبت به زندگی اختیار می‌کنیم تا خود را از بعضی رفتارهای منفی دور نگه داریم. راه دیگر این است که بگوییم این عهدها شکل‌هایی ظریف و دقیق هستند که ما به زندگی خود می‌‌بخشیم. هر کدام از این دو توجیه مستلزم حضور ذهن، تیزفهمی و خویشتنداری است. با مراقبت دائمی، ما در تمامی روز عهدهای خود را به یاد داریم. با تیزفهمی، رفتار خود را زیر نظر داریم تا مطمئن شویم که همیشه منطبق با عهدها رفتار می‌کنیم. اگر بفهمیم که از عهد خود عدول کرده‌ایم یا احتمال دارد که چنین کنیم تمرین خویشتنداری می‌کنیم. به این ترتیب شکلی اخلاقی از زندگی خود را بیان کرده و حفظ می‌کنیم.

حفظ عهدها و فکر کردن به آنها کاری چندان غریب یا دشوار نیست. ما وقتی رانندگی می‌کنیم، می‌پذیریم که مقرراتی خاص را رعایت کنیم تا میزان تصادف به حداقل برسد و بیشترین ایمنی را داشته باشیم. این قوانین به رانندگی ما شکل می‌دهند ـ ما از سرعت زیاد پرهیز می‌کنیم و در مسیر خود حرکت می‌کنیم ـ و مفیدترین و معقول‌ترین راه را برای رسیدن به مقصد در نظر می‌گیریم. بعد از کمی تجربه، رعایت مقررات چنان عادی می‌شود که بدون هیچ تلاش و زحمتی به آنها توجه و رعایت‌شان می‌کنیم. در مورد پایبندی به بودهیساتوا یا هر عهد اخلاقی دیگر نیز همین اتفاق می‌افتد.

چهار عامل الزام‌آور برای شکستن عهدها

وقتیکه شکل عهدها به طور کامل از زندگی ما حذف شود و یا از تلاش برای حفظ آنها دست بکشیم آنها را شکسته‌ایم. به کار می‌گویند لغزش بنیادین. وقتی چنین اتفاقی می‌افتد یگانه راه برای دستیابی مجدد به این شکل اخلاقی آن است که نگرش خود را تغییر بدهیم و یک روند پاکیزه سازی نظیر مدیتیشن در مورد دوست داشتن و شفقت را در پیش بگیریم و عهدها را از نو ببندیم. از میان هجده لغزش بودهیساتوا، به محض آنکه حالت ذهنی لغزش نهم یا هجدهم در ما شکل بگیرد ـ یعنی آن که نگرشی ناقص و خصمانه داشته باشیم یا از بودهیچیتا دست بکشیم ـ عهد خود را با همین واقعیت تغییر نظرمان شکسته‌ایم، آن شکل اخلاقی که عهدهای بودهیساتوا به زندگی ما بخشیده است را از دست می‌دهیم و از تمام تلاش‌ برای حفظ آن دست می‌کشیم. در نتیجه ما بی‌درنگ تمام عهدهای بودهیساتوا، و نه فقط آن یکی که کنار گذاشته‌ایم، را از دست می‌دهیم.

تخطی از شانزده عهد بودهیساتوای دیگر باعث لغزش بنیادین نمی‌شود مگر آنکه همزمان با عمل در نگرش ما چهار عامل الزام‌آور وجود داشته باشد. این عوامل باید بلافاصله از همان لحظه‌ که انگیزه شکستن عهد در ما شکل می‌گیرد تا درست یک لحظه بعد از تکمیل تخطی وجود داشته باشند.

آن چهار عامل الزام‌آورعبارتند از:

(۱) اینکه عمل منفی خود را زیان‌آور ندانیم، فقط مزایای آن را در نظر بگیریم و بدون داشتن کمترین ندامتی مرتکب آن بشویم.

(۲) اینکه پیش از این هم تخطی کردن برای ما عادی بوده باشد و اکنون هم هیچ میل یا قصدی برای خودداری از آن و پرهیز از تکرار آن در آینده نداشته باشیم.

(۳) اینکه از عملی منفی خشنود شویم و آن را با شوق و شعف انجام بدهیم.

(۴) اینکه هیچ عزت نفس اخلاقی (ngo-tsha med-pa، هیچ حرمتی برای خود) نداشته باشیم و برایمان مهم نباشد که اعمال ما چه اثری بر دیگران (khrel-med، نبود حس حیثیت) از جمله بر آموزگاران و پدر و مادر، خواهد داشت و از همین رو هیچ در پی آن نباشیم که لطمه‌ای را که به خود می‌زنیم جبران کنیم.

اگر تخطی از هر یک از شانزده عهد پیشتر گفته شده با مجموع این چهار عامل همراه نباشد، شکل بودهیساتوایی زندگی ما تغییر نیافته است و تلاش ما برای حفظ عهدها هم به قوت خود باقی است، اما هر دوی اینها سست شده‌اند. در مورد این شانزده عهد، میان شکستن عهدها و از دست دادن آنها تفاوت عمده‌ای وجود دارد.

برای نمونه فرض کنیم که ما کتاب‌های خود را به دلیل دلبستگی‌مان به آنها یا از سر خست به شخص دیگری امانت ندهیم. به نظر خودمان این کار هیچ ایرادی ندارد ـ با خود می‌گوییم ممکن است آن شخص فنجان قهوه‌اش را روی کتاب ما برگرداند یا کتاب را پس نیاورد. ما در گذشته هیچگاه کتاب خود را به کسی امانت نداده‌ایم و قصد هم نداریم این سیاست را در آینده تغییر بدهیم. علاوه بر این، وقتی از این کار امتناع می‌کنیم از تصمیم خود خشنود هم هستیم. از آنجا که عزت نفس اخلاقی نداریم از نه گفتن شرمسار نیستیم. برای ما اهمیت ندارد که این امتناع چه اثری بر زندگی دیگران می‌گذارد، درحالیکه به عنوان فردی که باید مشتاق باشد روشن‌ضمیری را برای دیگران به ارمغان بیاورد باید دید چگونه است که ما حاضر نمی‌شویم دیگران را در استفاده از یک منبع آگاهی نظیر کتاب با خود سهیم کنیم؟ بدون هیچ عذاب وجدانی ناراحت نیستیم که این امتناع ما چه انعکاسی بر آموزگاران معنوی ما یا به طور کلی بر آیین بودایی خواهد داشت. هیچ قصدی هم نداریم که کاری کنیم این عمل خودخواهانه ما جبران بشود.

اگر زمانی که ما از قرض دادن کتاب خود خودداری می‌کنیم این نگرش را داشته باشیم بی‌تردید شکل بودهیساتوایی زندگی خود را از دست داده‌ایم. در آموزش ماهایانایی خود به قهقرا رفته‌ایم و عهدهای بودهیساتوایی خود را نقض کرده‌ایم. در عین حال اگر بعضی از این افکار را نداشته باشیم و کتاب خود را به دیگران ندهیم، فقط تلاش خود را برای حفظ شکل بودهیستاوایی زندگی‌مان کند کرده‌ایم. عهدهای ما به قوت خود باقی است اما به صورتی تضعیف شده.

سستی گرفتن عهدها

تخلف از یکی از شانزده عهد در شرایطی که هیچکدام از چهار عامل الزام‌آور حاضر نباشد، عهدهای بودهیستاوایی را تضعیف نمی‌کند. به عنوان مثال، ما کتاب خود را به کسی که آن را درخواست کرده است نمی‌دهیم اما می‌دانیم که کار ما اساساً اشتباه است. قصد نداریم که همواره از امانت دادن کتاب خود خودداری کنیم، خودمان هم ناراحت هستیم که جواب رد داده‌ایم و از تأثیر تصمیممان بر خود و آموزگارانمان نگرانیم. برای امانت ندادن کتاب دلیل موجهی داریم، مثلا ًخودمان کتاب را به شدت لازم داریم یا قول داده‌ایم آن را به فرد دیگری امانت بدهیم. انگیزه ما در این اجتناب دلبستگی‌مان به کتاب یا خست نیست. از اینکه نمی‌توانیم در حال حاضر کتاب را قرض بدهیم عذرخواهی می‌کنیم و دلیل این امر را هم توضیح می‌دهیم و به آن شخص اطمینان می‌دهیم که در اولین فرصت کتاب را در اختیارش بگذاریم. برای جبران این موضوع به او می‌گوییم که می‌توانیم یادداشت‌های خود را در اختیارش بگذاریم. به این ترتیب، شکل بودهیساتوایی زندگی خود را کاملاً حفظ کرده‌ایم.

هر چه بیشتر تحت تأثیر وابستگی و تنگ‌ نظری قرار بگیریم، آن شکل ضعیف‌تر می‌شود و پایبندی ما به عهدهایمان سست‌تر. لطفاً توجه کنید که حفظ عهد خودداری از سهیم نکردن دیگران در تعالیم دارما یا هر منبع دیگر دانش ما را از وابستگی و تنگ نظری نسبت به متعلقاتمان رها نمی‌کند. بلکه فقط باعث می‌شود تحت تأثیر آنها عمل نکنیم. ممکن است ما کتاب خود را به دیگران قرض بدهیم و یا به دلیل نیاز فوری فعلاً آن را قرض ندهیم، اما همچنان به آن وابسته باشیم و فردی اساسا تنگ ‌نظر باقی بمانیم. با این حال، عهدها در فرآیند تلاش برای نابود کردن این احساسات مخل و رهایی از مشکلات و رنج‌های ناشی از آنها به ما یاری می‌دهند. اما هر چه این احساسات دردسرآفرین قوی‌تر باشند، خویشتن‌داری و مقاومت در برابر فشار آنها برای تعیین رفتار ما دشوارتر است.

ما همواره بیشتر و بیشتر زیر سلطه وابستگی‌ و تنگ نظری قرار می‌گیریم ـ و عهدهای ما پیوسته سست‌تر می‌شوند ـ وقتیکه از امانت دادن کتاب خودداری می‌کنیم، می‌دانیم که این کار بد است، با این حال یک، دو یا هر سه عامل الزام آور را حفظ می‌کنیم. این شرایط زمینه را برای بروز میزان کم، متوسط و بالای تباهی عهدهای ما فراهم می‌سازد. به عنوان مثال، می‌دانیم که قرض ندادن کتاب کار غلطی است، اما سیاست ما در زندگی این است و هیچ استثنایی هم قائل نیستیم. اگر نسبت به کار خود احساس بدی داریم و از تأثیر رفتارمان بر خود و آموزگارانمان شرمساریم، شکل بودهیساتوایی که می‌کوشیم به زندگی خود بدهیم هنوز چندان ضعیف نشده است. اما اگر علاوه بر اینها، از سیاستی که داریم خشنود هم باشیم و اهمیت ندهیم که دیگران درباره ما یا آموزگاران ما چه فکر می‌کنند، بیشتر و بیشتر طعمه وابستگی و تنگ نظری خود شده‌ایم.

یک درجه پایین‌تر در حفظ این شکل در زندگی وقتی پدیدار می‌شود که اقرار نکنیم امتناع از قرض دادن کتاب کاری نکوهیده است. این حالت سطح نازل فساد بینابینی است. با افزودن یک یا دو عامل الزام‌آوردیگر، ما این شکل را هر چه بیشتر با فساد بینابینی و فساد عمده به طور جداگانه تضعیف می‌کنیم. وقتیکه هر چهار عامل الزام‌‌آور حاضر باشند، مرتکب لغزش بنیادین می‌شویم و عهدهای بودهیساتوایی خود را به طور کامل از دست می‌دهیم. در این حالت ما به طور کامل زیر سلطه وابستگی و تنگ نظری قرار گرفته‌ایم، به عبارت دیگر، فرآیند غلبه بر این دو خصوصیت دیگر تمام شده و ما دیگر ظرفیت‌های خود را درک نمی‌کنیم تا بتوانیم برای دیگران سودبخش باشیم. با دست کشیدن از مرحله فعال بودهیچیتا، ما عهدهای بودهیساتوای خود را که سازنده آن مرحله هستند از دست داده‌ایم.

تحکیم عهدهای سست شده

اگر عهدهای بودهیساتوا را سست کرده یا شکسته‌ایم، اولین گام در ترمیم آنها این است که اقرار کنیم تخلف ما اشتباه بوده است. این کار را می‌توان با اجرای یک مراسم کفاره انجام داد. لازمه چنین مراسمی این نیست که در حضور فردی دیگر به اشتباهات خود اقرار کنیم یا از بوداها طلب بخشش کنیم. بلکه باید با خود و تعهدمان صادق باشیم. اگر هنگامی که عهد بخصوصی را زیر پا می‌گذاریم احساس کرده باشیم که کارمان اشتباه است، از نو اقرار می‌کنیم که کار اشتباهی کرده‌ایم. سپس چهار عامل را به وجود می‌آوریم که به عنوان نیروهایی متخاصم عمل می‌کنند. این چهار نیرو عبارتند از:

(۱) احساس پشیمانی از کرده خود. پشیمانی چه در زمان نقض عهد و چه پس از آن با گناه فرق دارد. پشیمانی یعنی آنکه فکر کنیم کاش به این کار دست نمی‌زدم یا آن را انجام نداده بودم. این احساس درست برخلاف لذت بردن از کار خویش، چه اکنون و چه بعد است. اما گناه احساسی قوی است که به ما می‌گوید عمل ما واقعاً بد بوده و یا هست و در نتیجه ما انسانی به راستی بد هستیم. ما با این تصور که چنین همسانی‌هایی ذاتی و همیشگی است، به طور غیرعادی همواره به آنها فکر می‌کنیم و لحظه‌ای از آنها غافل نیستیم. اما گناه هیچ گاه واکنش مناسب یا سازنده‌ای به خطاهای ما نیست. برای مثال اگر غذایی را بخوریم که ما را مریض کند، از عمل خود پشیمان می‌شویم ـ اشتباه کرده‌ایم. با این حال، اینکه ما آن غذا را خورده‌ایم به معنای آن نیست که ذاتاً بد هستیم. ما مسئول اعمال خود و پیامدهای آنها هستیم، اما گناهی محکوم کننده مرتکب نشده‌ایم که خود را از هر نوع حس عزت نفس محروم بدانیم.

(۲) قول بدهیم که برای پرهیز از تکرار اشتباه نهایت سعی خود را خواهیم کرد. حتی اگر هنگام زیر پا گذاشتن عهد، نیت ما این بوده که چنین کاری را تکرار نکنیم، آگاهانه عزم خود را برای اجتناب از تکرار خطا بیان کنیم.

(۳) بازگشت به اصل‌ خود. منظور این است که بر مسیر امن و مثبت زندگی خود از نو تأکید کنیم و یک بار دیگر با دل و روحمان هم و غم خود را صرف رسیدن به روشن‌ضمیری برای خیر همگان کنیم ـ به عبارت دیگر سطح امن و آرزویی بودهیچیتا را رونقی دوباره ببخشیم و مستحکم کنیم.

(۴) انجام اقدام‌هایی جبرانی برای برطرف کردن نقض عهد. از جمله این اقدام‌ها مدیتیشن درباره دوست داشتن و سخاوت، عذرخواهی برای رفتارهای نامهربانانه و پرداختن به کارهای مثبتی از این دست است. چون رفتار سازنده مستلزم عزت نفس اخلاقی و مهم دانستن تأثیر کردار ما بر کسانی است که مورد احترام ما هستند، این رفتار نبود چنین ملاحظاتی را در کارهای منفی ما خنثی می‌کند. حتی اگر در زمان نقض عهدها احساس شرمندگی کنیم، با برداشتن این گام‌های مثبت عزت نفس ما و توجه ما به اینکه دیگران درباره آموزگاران ما چه می‌اندیشند، تقویت می‌شود.

نتیجه‌گیری

به این ترتیب می‌بینیم که زیر پا گذاشتن کامل عهدهای بودهیساتوا در واقع بسیار دشوار است. تا زمانی که صادقانه برای این عهدها حرمت قائل باشیم و بکوشیم به عنوان سرمشقی برای اعمال خود آنها را حفظ کنیم، عملاً هیچگاه آنها را نقض نمی‌کنیم. دلیل آن هم این است که حتی اگر احساسات مزاحم باعث شوند که ما عهدی را بشکنیم، چهار عامل الزام‌آور هیچ‌گاه کامل نیستند و حتی چنانچه نگرشی خصمانه و تحریف شده اتخاذ کنیم یا از بودهیچیتا دست بکشیم، در صورتی که به خطای خود اقرار کنیم، نیروهای مخالفی از قبیل پشیمانی و غیره را در خود جمع آوریم و از نو عهد ببندیم، می‌توانیم اعمال خود را جبران کرده و مسیر خود را از سر بگیریم.

در نتیجه وقتی می‌خواهیم تصمیم بگیریم که آیا این عهدها را ببنیدیم یا خیر، عاقلانه‌تر این است که توانایی‌های خود را نه برای پایبندی بدون نقص به این عهدها، بلکه به منظور تداوم حفظ آنها به عنوان سرمشق خود بسنجیم و بعد تصمیم بگیریم. البته بهترین کار این است که هرگز عهدهای خود را سست نکنیم و آنها را زیر پا نگذاریم. اگر پای ما بشکند، ممکن است دوباره بتوانیم راه برویم اما چه بسا این راه رفتن با لنگیدن همراه باشد.

Top