برخی ویژگی‌های مشترک اسلام و بودیسم

گفتگویی با سنجزانا آکپینار و الکساندر برزین

در غرب بسیاری درباره دین اسلام ناآگاه و از آن بیمناک‌اند. نشریه «ذهن پرسشگر» (Inquiring Mind) با این امید که بعضی از سوء تفاهم‌های رایج را از میان بردارد و به بررسی همنوایی‌ بین اسلام و آیین بودایی بپردازد، گفتگویی با دکتر الکساندر برزین و دکتر سنجزانا آکپینار تدارک دید. الکس برزین ۲۹ سال در دارامسالای هند زندگی کرد و در آنجا گاه به عنوان مترجم همزمان عالیجناب دالایی لاما خدمت کرد. او اکنون در شهر برلین واقع در کشور آلمان زندگی می‌کند و به تدریس فلسفه و تمرکز به شیوه بودیسم تبتی مشغول است. در سفرهای متعددی که برای ایراد سخنرانی به مناطق مختلف جهان داشته است به کند و کاو در پیوندهای متقابل تاریخی میان بودایی‌ها و مسلمانان پرداخته است. او همزمان با مطالعه برای تکمیل کتاب خود با عنوان رابطه تاریخی بین فرهنگ‌های بودایی و اسلام پیش از امپراطوری مغولکه به صورت الکترونیکی منتشر شده دانشگاه‌های ترکیه، اردن و مصر را مورد خطاب قرار داده است و با پژوهشگران کشورهای ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان نیز گفتگو کرده است.

دکتر سنجزانا آکپینار پیرو آیین بودایی است و در باره اسلام مطالعه کرده است. او در جمهوری کروواسی در یوگسلاوی متولد شد. پدرش، که یک دانشور مشهور بودایی است، در سالخوردگی به سریلانکا رفت و در آنجا راهب شد. دکتر آکپینار نیمی از هفته را در «شهر ده هزار بودا» که نام دیر بودایی چینی در کالیفرنیای شمالی است، می‌گذراند و در آنجا به بودایی‌ها راجع به غرب آموزش می‌دهد. نیم دیگر هفته را هم در انجمن فارغ التحصیلان الهیات در برکلی می‌گذراند و با تدریس دروسی در باره اسلام و ادیان تطبیقی، مسیحیان را با دنیای شرق آشنا می‌سازد.

دکتر برزین، شما بیشتر به معرفی آیین بودا به جهان اسلام پرداخته‌اید. وقتی این کار را انجام می‌دهید بر چه تأکید می‌کنید و شنوندگان درباره آن چه واکنشی نشان می‌دهند؟

دکتر برزین: رویکرد من این بوده است که از مخاطبان مسلمان بیاموزم. برای آنها توضیح داده‌ام که به عقیده من درتاریخ‌های مرسوم، اسلام بسیار بد نشان داده شده‌ است ـ بنا براین تاریخ، مسلمانان وارد فرهنگ‌های بودایی شدند و همه چیز را نابود کردند. در واقع، میان آیین بودایی و اسلام تعاملی طولانی وجود داشته که بسیار سازنده بوده است. وقتی جنبه‌های مخرب را بررسی کنید، می‌بینید که به نظر می‌رسد این‌ اختلافات بیشتر ناشی از ملاحظات اقتصادی و سیاسی بوده‌اند تا ملاحظات مذهبی. به همین دلیل، من خواستار روشن شدن این تأثیر تاریخی متقابل شدم.

این موضوع، به طور طبیعی منجر به این شد که مخاطبان مسلمان به پرس‌ وجو درباره آیین بودایی بپردازند. در مؤسسات الهیات مختلفی که در دنیای اسلام دیده‌ام، دانشوران اسلامی به همه بحث‌هایی که راجع به خداوند است بسیار علاقه‌مند بوده‌اند. از تجربیاتی که در اندونزی، که سرزمینی اسلامی است، کسب کرده‌ام چنین دریافته‌ام که به هیچ روی نمی‌توان به مخاطب مسلمان گفت که «آیین بودایی خدا را باور ندارد.» عنوان کردن چنین مطلبی بی‌درنگ راه گفتگو را می‌بندد. در اندونزی، این سیاست وجود دارد، که پنج دین را می‌پذیرند به دلیل آن که به خداوند ایمان دارند. این ادیان عبارتند از: هندوئیسم، اسلام، آیین پروتستان، آیین کاتولیک و آیین بودایی. بودایی‌های اندونزی با سخن گفتن از ادیبودا (Adibuddha) این فکر را القاء کرده‌اند که آیین بودایی وجود خدا را باور دارد. این ایده از آموزه‌های کالاچاکرا (چرخه زمان) گرفته شده است که اندکی بیش از هزار سال پیش به اندونزی راه یافت. ادیبودا در حقیقت به معنای بودای نخست یا ازلی است. بودایی‌های اندونزی خود درک کاملی از ادیبودا نداشتند. اما بدون آن که توضیحی بدهند می‌گفتند: «این برای ما معادل یزدان است.» طبیعی است که وقتی من به اندونزی رفتم بودایی‌های این کشور از من پرسیدند که ادیبودا واقعاً به چه معناست. برای آنها توضیح دادم که می‌توانند آن را به معنای ذهن زلال و روشن‌ضمیر (enlightenment) تعریف کنند. در هر فرد، ادیبودا پدید آورنده ظاهر او است، چیزی که مشاهده می‌کنیم؛ پس در این معنا ادیبودا مانند یک آفریننده است.

با استفاده از این تفسیر کلی از ادیبودا من موفق شدم که با محققان اسلامی کشورهای دیگر گفتگو کنم. آنها در این مورد بسیار آزادانه می‌اندیشند زیرا در اسلام الله به صورت انسان مجسم نشده است. این نیروی آفریننده که می‌توان آن را مانند خدایی خالق در هر شخصی پنداشت، در ذهن افراد به صورت انسان تجسم نشده است.

چنان که در مکاتب بودایی تبتی نظیر نیئنگما (Nyingma)، کاگیو (Kagyu) و ساکیا (Sakya) آمده است، ادیبودا فراتر از واژگان و مفاهیم می‌باشد و تصورناپذیر است. محققان اسلامی با این توضیح خیلی خوب کنار می‌آمدند. همچنین اصول بنیادی عشق و شفقت که در بطن این آموزه‌ها جای دارد باعث شد که محققان اسلامی پذیرای کسب اطلاع بیشتر درباره آیین بودا بسیار باشند.

از لحاظ تاریخی، فرمانروایان مسلمانان در مناطقی از جمله افغانستان، آسیای میانه و شبه قاره هند بودایی‌ها را، در مفهوم قرآنی عبارت و به آن معنا که در مورد مسیحیان و یهودیان به کار می‌برند، به عنوان «اهل کتاب» نمی‌شناختند. با این همه بودایی‌ها هم از همان جایگاه و حقوق «اهل کتاب» بهره‌مند بودند. یعنی تا زمانی که مالیات سرانه خاصی می‌پرداختند اجازه داشتند دین خود را نگه دارند. پس در گفتگوهایم با دانشوران اسلامی به اتفاق آنها به کاوش در باره این که «اهل کتاب» به چه کسانی اطلاق می‌شود، می‌پرداختیم. با یک صوفی اهل گینه آشنا شدم که رهبر صوفیان غرب آفریقا بود. او می‌گفت «اهل کتاب» یعنی کسانی که به یک اصل اخلاقی مجرّد متعالی‌تر معتقد هستند و باور دارند که او به نوعی جهان را آفریده یا به آن نظم می‌دهد. این عبارت الزاماً به معنی کسانی که پنج کتاب موسی (تورات) را می‌پذیرند نیست. همچنین در بررسی‌های بعدی هم به این نکته دست یافتم که در زبان ترکی کهن و سغدی، یعنی زبان‌های باستانی ازبکستان کنونی و شمال افغانستان که ترجمه متون بودایی به این زبان‌ها به دست آمده، کلمه دارما(Dharma) به نوم (nom) برگردانده شده است که از زبان یونانی وام گرفته شده و در اصل به معنی «قانون» است. مدتی بعد کلمه نوم، که به ازای دارما از زبان سغدی گرفته شده بود، به سایر زبان‌های آسیای میانه، که متون بودایی به آنها ترجمه شده بودند، راه یافت، از جمله به زبان ایغوری (که زبانی ترکی است) و مغولی. در زبان مغولی مدرن، «نوم» نه فقط به ازای کلمه «دارما» به کار می‌رود، بلکه به معنی «کتاب» نیز هست. در این معنا که به کتاب‌هایی اطلاق می‌شود که دارما در آنها مکتوب شده است.

ولی بودایی‌ها واقعاً مانند مسلمانان، مسیحیان و یهودیان کتابی مانند تورات که میان این ادیان مشترک است، ندارند.

دکتر برزین: نه بوداییان کتاب ندارند، اما بحث «کتاب» نشان دهنده اهمیت قوانین اخلاقی به عنوان پایه و اساس گفتگو و همسازی دینی است.

دکتر آکپینار: من هم خط فکری مشابهی را دنبال می‌کنم. جالب است یادآوری کنیم که پدر بسیاری از وجوه فرهنگ ترکی تا پیش از مسلمان شدن ترک‌ها چنگیزخان (Genghis Khan) بود. او بر آنها چیره شد و بر اساس آنچه یاسا نامیده می‌شد و به معنی «قانون» است بر آنها فرمانروایی کرد. البته این قانون بیشتر قانونی دنیوی بود اما مفهوم آن بسیار شبیه مفهوم دارما است. قانونی جاودانی که دنیا را می‌گرداند.

دکتر برزین: به نظرمن نکته مهم این است که برای لغات و اصطلاحات کاربرد مشترکی پیدا کنیم که پیروان هر دو دین را برای گفتگو آماده کند.

دکتر آکپینار: بله. آموزش‌های اسلامی درباره شریعت به یک معنا بسیار به تعالیم بودایی شبیه‌اند. کلمه عربی «شریعت» قانونی است که مردم باید اطاعت کنند تا تردد در جهان آسان شود. اینها فقط ضابطه‌هایی هستند که به مردم اجازه می‌دهند با هم در سازگاری به سر برند. براساس قوانین شریعت، شما باید بدانید که چطور با غرایزتان ، با تردیدهایتان و حدس و گمانتان مواجه شوید. پس شریعت مجموعه‌ای از احکام نیست بلکه مجموعه‌ای از روش‌هایی است که برای رسیدن به حقیقت استفاده می‌شود؛ کم و بیش نوعی تمرکز است.

در بسیاری مواقع طریقت یا «راه» به عنوان حدّ اعتدال در شریعت یاد می‌شود. اگر فرض کنیم که شریعت محیط یک دایره باشد، طریقت شما را به مرکز این دایره می‌رساند. اگرتصور کنیم که شریعت یک کره است، طریقت مرکز آن است که میان شما و کره‌های دیگر ارتباط ایجاد می‌کند. راهی مستقیم به سوی خداوند است که ناشناخته است، عدم است.

در نتیجه، در اسلام مفاهیمی وجود دارد که بسیار همانند مفاهیم بودایی هستند. اکثر آنها ابتدا در آسیای میانه پدیدار شدند، پس به احتمال زیاد ارتباطی، ولو به لحاظ تاریخی، با آیین بودایی داشته‌اند. جالب است که به پیوندهای بیشتر میان آیین بودایی، اسلام و مسیحیت توجه شود. الهیات غزالی، عالم بزرگ اسلام، همان چیزی است که توماس آکویناس (Thomas Aquinas) را بر آن داشت که تعالیم خود را بر محور مفاهیم ایمان وعقل بنویسد. اینها مسائلی بودند که بودایی‌ها و غیربودایی‌ها در آسیای میانه به تفصیل درباره‌شان سخن گفته بودند.

دکتر برزین: در آموزش‌های بودایی بر مفاهیمی از جمله جهاد به معنی «تلاش واقعی» تأکید شده‌است.

دکتر آکپینار: شاید تفکر انسان نوعی جهاد باشد. هر کاری که انجام می‌دهید ممکن است جهاد محسوب شود.

دکتر برزین: مفهوم دنیایی کلمه جهاد در بسیاری از اصطلاحات بودایی نیز وجود دارد. این عجیب نیست. به هر حال بودا برخاسته از طبقه اجتماعی نظامیان حاکم بود. به دلیل کوشش بی‌دریغش او را «فرد پیروزمند» نامیده ‌اند. یعنی کسی که توانست در نبرد با احساسات تشویش برانگیز پیروز شود. این نبرد در کجا روی می‌دهد؟ در ذهن؛ نبردی است علیه نادانی، آز، وابستگی، خشم و نفرت.

گذشته از این در آسیای میانه و هند جنبش‌های تصوف و آیین بودایی بر هم تأثیر متقابل داشته‌اند. در تصوف برخی آداب به تلاوت مانترا (mantra) شبیه است. همان طور که صوفی‌ها نام‌های خداوند را می‌خوانند، بودایی‌ها نام‌های مانجوشری (Manjushri) را می‌ستایند. به علاوه ، رسومی از قبیل طواف و زیارت برای مسلمانان و بودایی‌ها قابل درک است. هر دو دین بر لزوم سخاوتمندی نسبت به افراد و برابری انسان‌ها تأکید فراوانی داشته‌اند. با توجه به ویژگی‌های خاص این دو دین به دشواری می‌توان گفت که آیا ابتدا یکی از آنها بر دیگری تأثیرگذاشته یا هر دو آنها و یا این که آیا هر یک به طور مستقل گسترش یافته اند.

دکتر آکپینار:در طول قرن‌ها میان هند و خلیج فارس ارتباط مستقیمی وجود داشته است. در روزگاران کهن، بصره بندر پررونقی بود و هر گاه ساکنان خلیج فارس به بیماری سختی دچار می‌شدند با کشتی به بمبئی می‌آمدند زیرا بادهای موسمی آنها را به سرعت به این محل می‌رساند. از همان زمان‌ها موضوعات عقیدتی بین ساکنان این دو منطقه مطرح بود.

دکتر برزین: این معماران هندی بودند که بغداد را برای پایتخت سلسله عباسی بنا کردند. در نیمه دوم قرن نهم، دانشسرایی در بغداد دایر بود و مترجمان بودایی و هندو به این مرکز می‌آمدند تا متون مختلف را به زبان محلی که عربی بود ترجمه کنند. بنا‌براین، تماس‌های فرهنگی زیادی میان دو آیین وجود داشت. یکی از زمینه‌های اصلی تبادل اطلاعات بین این دو موضوعات علمی به خصوص نجوم، طالع‌بینی و پزشکی بود.

دکتر آکپینار: همچنین علم فلسفه از جمله موضوعات مورد تبادل بود. به عقیده من یکی از اشتباهات غرب این است که هر وقت صحبت از فلسفه در متن اسلام به میان می‌آید، آن را به یونان نسبت می‌دهند، اما واقعیت این است که خاستگاه بسیاری از این مفاهیم فلسفی نه یونان بلکه هند یا خاور زمین بود.

دکتر برزین: گفتگوی میان رهبران معنوی مسلمان با رهبران ادیان دیگر ادامه دارد به خصوص به وسیله افرادی مانند عالیجناب دالایی لاما. عالیجناب یک بار از من خواستند که یک رهبر صوفی سیاهپوست ـ با ویژگی‌هایی مشخص ـ پیدا کنم که اهل غرب آفریقا باشد تا با وی درباره دو دین گفتگو کنند. گویی چنین رهبری یکباره از آسمان نازل شد. او دکتر ترمیزیو دیالو(Tirmiziou Diallo)، رهبر صوفی گینه در غرب آفریقا بود که پیشتر به نامش اشاره کرده‌ام. آشنایی من با او از طریق یک دوست آلمانی عضو یک هیات نمایندگی سیاسی بود. به اتفاق او به دارامسالا رفتیم تا او با عالیجناب ملاقات کند. موضوعی که مورد علاقه هر دو آنها واقع شد شفقت بود. در تصوف غرب آفریقا عشق و شفقت بنیادی ترین اصول هستند. این رهبر صوفی چنان تحت تأثیر دیدار با عالیجناب قرار گرفت که اکتبر گذشته درجلسه ای که عالیجناب در شهر گراتس اتریش برگزار کرده بودند تا شرکت کنندگان را با آیین مذهبی کالاچاکرا آشنا کند، شرکت کرد.

دکتر آکپینار: همه سوره‌های قرآن با ستایش خداوند رحمان و رحیمآغاز می‌شود. من اساساً قرآن را تفسیری از پنج کتاب موسی(تورات)می‌بینم. چون در روزگار حضرت محمد (ص) همه افراد با داستان‌های تورات آشنایی داشتند. آنچه او به سنت کهن سامی‌ها اضافه کرد مفهوم شفقت در قانون الهی بود. او با تکمیل سنت مرسوم «چشم در برابر چشم» گفت که خداوند شفیق است و اگر انسان هم بتواند این شفقت و بخشش را در وجود خود بیابد، چه بهتر. اما اگر نمی‌توانید ترحم داشته باشید، دست کم فقط یک چشم را به عنوان قصاص بخواهید نه هر دو را. در سراسر قرآن اصل عقوبت تعدیل شده است.

در اسلام داستان زیبایی وجود دارد که پاسخی است برای این پرسش مهم: چرا مسلمان‌ها می‌جنگند؟ حضرت محمد (ص) در آغاز مانند هر پیامبر دیگری که از سوی خدا به او وحی می‌شد با خشونت میانه‌ای نداشت. اما جامعه او دستخوش حملات متعدد شد و رو به نابودی گذاشت. سرانجام دید که دیگر نمی‌تواند بیش از آن پیروان خود را از جنگیدن باز دارد. در آن هنگام بود که این سخن معروف را بر زبان آورد: «من دیگر نمی‌توانم مانع از جنگیدن شما بشوم. اگر ناگزیر به جنگ هستید، بجنگید. اما فراموش نکنید از این به بعد بار اعمال شما بر دوش خودتان است و دین شما خالص نخواهد بود مگر آن که شما سنگینی اعمال خود را به عهده بگیرید.» این بخش از تعالیم او با اصل کارما یکسان است.

کلمه قَدَر یعنی زور. در غرب معمولاً این کلمه را به معنی سرنوشت ترجمه می‌کنند. به هر حال، کلمه سرنوشت را می‌توان با کارما هم‌ معنی دانست. توجه کنید که محمد (ص) در ادامه سخنش گفت: 

وقتی دشمن خود را بر زمین خوابانده و نوک شمشیرتان را بر گلویش گذاشته‌اید و او التماس می‌کند که از خونش بگذرید، اگر بتوانید اندکی شفقت در وجود خود بیابید، بهترین کار این است که او را ببخشید و از دشمن برای خود یک دوست بسازید. اگر در برابر آن شخص ذره ای شفقت در خود نمی‌یابید، او را بکشید. ولی بکوشید که آن اندک شفقت را در خود بیابید چون در برابر خداوند مسئول هستید.

در صدر اسلام، بسیاری از افراد در صحنه نبرد به دین اسلام گرویدند. اما نکته این است که آنکه جانش را فدا می‌کند، انسان برتر نیست بلکه کسی که دیگری را نمی‌کشد انسان برتر است.

با این تفاسیر در جهاد اسلامی کنونی شفقت در کجا قرار دارد؟

دکتر آکپینار: به نظر نمی‌رسد که جایی داشته باشد. امروزه ما شاهد قرائتهای ستیزه‌جویانه‌ای از اسلام هستیم که با اسلام سنتی و اصیل پیوند و قرابتی ندارند. این تازه مسلمان‌ها اغلب مدعی هستند که نیازی به فراگیری قرآن نیست. با وجود آنکه قرآن کتاب مقدس و شالوده و اساس اسلام است. از نظر آنها همین کافی است که اولین و دومین سوره‌ را یاد بگیرید، دانستن بقیه قرآن لازم نیست. چنین کاری یعنی فلج کردن دین.

دکتر برزین: باید تأکید کنیم که اقلیّت کمی از مسلمانان ستیزه ‌جو، جزم‌اندیش و بنیادگرا هستند. در هر دینی، از جمله در آیین بودا، عده‌ای بنیادگرای متحجّر وجود دارند.

آیا در اسلام تعالیمی هست که بمب‌ گذاری انتحاری را توجیه کند یا منجر به چنین عملی شود؟

دکتر آکپینار: در اسلام هم مانند مسیحیت بعضی شهید محسوب می‌شوند. بمبگذاران انتحاری ادعا می‌کنند که شهید می‌شوند؛ اما آنها خود را می‌کشند. اولین فرمان این است: «تو نباید کسی را بکشی»، به خصوص خودت را. این افراد شهید نیستند؛ بلکه فقط «خودکشی» می‌کنند.

بسیاری از پیروان آیین بودا که در غرب زندگی می‌کنند اسلام را از طریق شاعران صوفی مسلک از جمله رومی و حافظ می‌شناسند. شاعرانی که بر عشق و سرسپردگی تمام و کمال به خداوند تأکید دارند و تجلّی او را در همه چیز می‌بینند. با آنکه مردم این شاعران و دیدگاه آنها را دوست دارند، به نظر می‌رسد که عشق سکرآوری که این شاعران از آن سخن گفته‌اند در بخش عمده‌ای از آیین بودایی جایی ندارد. حال آنکه بسیاری از بودایی‌های غرب این روش را در پیش گرفته‌اند که متشکل است از تمرکز در سکوت و کاوش در درون خویش.

دکتر آکپینار: بسیارند مسلمانانی که وجد و خلسه را تجربه نکرده‌اند. آن نوع شعر بسیار تأثیرگذار است و شاید ریشه در هندوئیسم و دیگر آیین‌های عبادی هند داشته باشد. اما آداب دیگری وجود دارد که برگرفته از آیین‌های آسیای میانه است و اسلام و آیین بودا را به شیوه جالبی با هم پیوند داده است. این همان است که چینی‌ها آن را «دوبیتی‌های هماهنگ» یا رباعی می‌نامند. در زبان‌های ترکی به آن کوشما (Koshma ) می‌گویند یعنی «آنچه که از ذهن می‌گذرد.» در واقع اندیشه‌ای است که از ذهن می‌گریزد اما شما شکارش می‌کنید؛ اندیشه‌ای که باید رهایش کنید، اما به هر روی شکارش می‌کنید. دوبیتی را می‌نویسید و مصرعی را به پایان آن اضافه می‌کنید که مفهومش را تغییر می‌دهد، چیزی می‌گویید که بی‌منطق است. در اصل یک کوآن (koan) است. شاعران بلندآوازه‌ای چون عمر خیام و بسیاری از اهل تصوف به خصوص آنها که اهل آسیای مرکزی بودند از این شیوه استفاده کردند. یکی از شاعران صوفی معروف ترک به نام یونس امر (Yunus Emre) مثال خوبی است برای آنچه ذکر شد. بسیاری از اشعار او با تأمل بر یک گور در گورستان آغاز می‌شوند، که این نوعی تمرکز رایج است.

آیا در تصوف تمرکز در سکوت وجود دارد؟

دکتر آکپینار: بله، بستگی دارد به مسلک صوفیان. بعضی فریاد می‌کشند و نعره می‌زنند، داد و بیداد می‌کنند و می‌رقصند. بعضی ساکت هستند.

دکتر برزین: از سویی دیگر، شما جنبه‌های عبادی را که در بسیاری از رسوم تصوف وجود دارند در بین غربی‌هایی می‌بینید که در بیشتر مراکز بودایی ماهایانا (Mahayana) عبادت می‌کنند. بسیاری از عبادت ‌کنندگان بودایی علاقه دارند که دور هم جمع شوند ، مناجات کنند و سرود بخوانند، بعضی هم به مراسمی به نام «رقص‌های واجرا» (vajra dances) می‌پردازند.

لطفاً کمی بیشتر درباره الله صحبت کنید وآن را با مفهوم خداوند در ادیان دیگر مقایسه کنید و ارتباط آن را با تعالیم بودایی توضیح دهید.

دکتر برزین: آیین بودایی دارای جنبه‌های خاصی است که می‌توان آنها را به الله یا در کل به خداوند نسبت داد، اما همه آنها را تحت یک عنوان قرار نمی‌دهد. آیین بودا قائل به وجود اصل یا واقعیتی کاملاً فراتر از ما یا جدای از ما نمی‌باشد و جهان ما به شکلی دوگانه و تعالی‌گرایانه نیست. در این آیین مهمترین اصلی که همه چیز را به هم پیوند می‌دهد «خلاء» (emptiness ,voidness) است. خلاء به این واقعیت اشاره دارد که هیچ چیزی به شیوه‌ای ناممکن، خیالپردازانه و واقعاً مستقل از سایر چیزها وجود ندارد. بلکه همه موجودات و چیزها وقتی که پدید می‌آیند از درون به هم پیوسته‌اند. وقتی از خلاء سخن می‌گوییم از ما یا دنیای ما جدا نیست، هر چند که بعضی رسوم تبتی از خلاء به مثابه چیزی فراسوی کلمه‌‌ها و مفاهیم سخن می‌گویند. از آنجا که تمام مخلوقات و محیط به هم وابسته‌اند، انسان باید برای همه موجودات دیگر اهمیت قائل شود و نسبت به آنها شفقت داشته باشد. کیفیت مهرورزیدن و شفقت از افراد جدا و فراتر از آنها نیست بلکه در همه ذاتی است.

دکتر آکپینار: به نظر من الله نیستی است و وقتی منترای بنیانی اسلام «لا اله الا الله» را می‌گویید (که بر پرچم سعودی نوشته شده است) در واقع از شما خواسته می‌شود که هر بار با کم کردن یک سیلاب یا یک لا، بارها تکرار کنید «خدایی نیست مگر الله.»

«لا» یعنی «نه» پس نفی است. بنابراین الله «نه» بزرگ است. الله چیزی است که نمی‌توان تصور کرد، چون فراتر از همه چیز است و از این رو «اـ ه» بزرگ آخر واژه «اله» است که مشخص کننده عدم است. وقتی تکرار می‌کنید «لا اله الا الله» هر آن چه را که قابل تصور است لایه به لایه حذف می‌کنید. این عبارت را پیوسته تکرار می‌کنید و سیلاب‌ها را حذف می‌کنید تا فقط «اـ ه» بماند که همان «هو» (او) است و آن دَم پاک خداست.

دکتر برزین: خلاء هم یک نفی یا حذف است ـ در این مورد ابطال همه تصورات درباره چگونگی حیات چیزهاست. این مفهوم هم با مصوت نانوشته «آ» نشان داده می‌شود که در زبان‌های هندی درهر حرف بی‌صدای سانسکریت مستتر است. گذشته از این «آ» در سانسکریت پیشوند نفی است. به علاوه، در تنترا (tantra) ابعاد خشن فعالیت فکری شما زوال می‌یابد. آشفتگی همراه آن به صورت بخش‌هایی از هجا «هوم» مجسم می‌شود، بخش‌هایی که پیوسته در یکدیگر محو می‌شوند تا زمانی که فقط ذهن زلال و روشن‌ضمیر باقی بماند که خود اساس پدیداری و به هم پیوستگی همه چیز است. بنابراین، اگرچه «خلاء» شیوه ژرف غیرآشکاری است که در آن همه چیز وجود دارد و چیزی متعالی نیست، اما شباهت‌های بسیاری با تعالیم اسلامی وجود دارد که باب گفتگو و تفاهم را میان پیروان این دو دین بزرگ جهان می‌گشاید.

Top