مراقبه توأم با آگاهی
مراقبه، بهطور عام، دارای دو مرحله است: مراقبه تشخیص و مراقبه تثبیت. در مراقبه تشخیص یا به مراحل توأم با پیشرفت میپردازیم یا به خط استدلال، چنانکه در مراحل اندیشه به آن پرداختیم تا سعی کنیم خودمان را به یک حالت ذهنی خاصی عادت دهیم. در مورد شفقت، ما به رنجهایی که تحمل میکنیم فکر میکنیم و تصمیم میگیریم که از آنها رها شویم. پس از آن، این را اساس کارمان قرار میدهیم و تصور میکنیم که گروه عظیمی از مردم در اطرافمان هستند پس از آن قلب و ذهنمان را برای آنها میگشاییم و خود را از هر گونه وابستگی، خشم و بیتفاوتی رها میکنیم. پس از آن، سعی میکنیم بر تمام این موجودات متمرکز بمانیم، ما این سلسله مراتب را دنبال میکنیم و به یاد میآوریم که همه ما از درون به هم مرتبط و وابستهایم.
پس از آن در حالیکه بر آنها متمرکز هستیم، همه رنجهایی که آنها کشیدهاند را به یاد میآوریم. پس آنها اغلب اندوهگین و ناامیدند، و شادیهایشان ناپایدار و غیررضایتبخش است. سعی میکنند خوشحال باشند، اما، در واقع، چیزهایی مثل نگرانی نسبت به ظاهرشان یا جمع کردن لوازم بیشتر به شادی آنها نمیانجامد، اینها به مشکلات بیشتر منتهی میشود. ما باید به یاد آوریم که همه ما در شرایط مشابه هستیم و به کمک یکدیگر نیاز داریم، اگر همه ما خودخواهانه عمل کنیم، همه رنج خواهیم برد.
با به کار گرفتن چنین روشی، ما خودمان را برای شفقت داشتن آماده میکنیم، بر توده عظیم مردم متمرکز میشویم برای آنها آرزو میکنیم که شاد باشند و از رنج رها شوند. باید نیتمان این باشد که آنها از رنجها و مشکلاتشان رها شوند.
با انجام مراقبه تشخیص، ما با شفقت بر همه موجودات متمرکز میشویم، اما در همان زمان همه جزئیات را تشخیص میدهیم و آنها را تصور میکنیم تا احساس شفقت را وجودمان ایجاد کنیم. در این شرایط، حالت شفقتی که در ذهنمان ایجاد شده عوامل تشخیص وسیع و تشخیص ظریف را در خود دارد. در مورد اول، ما کلیترین حالت شیي مورد تمرکز را تمییز میدهیم، در این مورد خاص به واقعیت رنج بردن آنها پی میبریم. در مورد دوم، ما جزيیات رنجهایی که میبرند را درمییابیم. با ترکیب این دو حالت، ما همه نکات ریز را در مورد یک شئ یا فرد خاص تصور میکنیم و آنها را تشخیص میدهیم، این دو در یک حالت ذهنی ترکیب میشوند، چیزی شبیه درک عمیق نکات ریز. اما به طور جداگانه به آنها نمیپردازیم یا آنها را در ذهنمان تکرار نمیکنیم. اگر تمییز و تشخیصمان درباره جزئیات کمتر شود، دوباره همه آن جزئیات را، یکی بعد از دیگری، به یاد میآوریم و دوباره شفقت را ایجاد میکنیم و با تشخیص وسیع، تشخیص ظریف و تمرکز آن را تکمیل میکنیم.
مراقبه تثبیت
بعد از مراقبه تشخیص، مراقبه تثبیت را انجام میدهیم. حال با حفظ همان شفقت بر همه موجودات متمرکز میشویم، اما این دفعه در خصوص رنجشان تشخیص وسیع و تشخیص ظریف را به کار نمیگیریم بلکه، درحالیکه به واسطه رنجی که میبرند بهطور صحیح به آنها توجه داریم، حضور ذهنمان را بر این حقیقت حفظ میکنیم.
این مراحلی که در هنگام مراقبه انجام میدهید؛ عبارت از آن است که چگونه چیزی را ایجاد کنید و خودتان را به آن عادت دهید. این بستگی دارد به اینکه ما نوعی از مراقبه که تمرکز بر یک شئ است را انجام میدهیم یا مراقبهای که در نتیجه آن بر حالت خاصی از ذهن متمرکز میشویم، یا مراقبهای که ترکیبی از هر دو آنهاست، همه انواع این مراقبهها جزئیات و مراحل یکسانی را طی میکنند.
تمایز دادن بین مراقبه تشخیص و تثبیت
عالیجناب دالایی لاما تفاوت بین مراقبه تشخیص و مراقبه تثبیت را با توجه به انرژی که در فعالیت ذهنی شما وجود دارد توصیف میکند. این روشی بسیار دقیق و خالص برای تمایز قائل شدن بین این دو است. در مراقبه تشخیص، انرژی تمرکز شما به سمت بیرون حرکت میکند، در این حالت همه جزئیات چیزی را تشخیص میدهید. در مراقبه تثبیت، انرژی تمرکز شما به سمت درون حرکت میکند، در حالتی که درک و احساسات با حضور ذهن بر نکتههای اصلی که به مراقبه تشخیص نیز منجر شده اند، در وجودتان متمکن میشوند. در مراقبه تثبیت نه تنها انرژی پراکنده نمیشود، بلکه متمرکزتر میشود و در جای اصلی به حد عالی میرسد.
تمایز بین اینکه کسی را با شفقت تشخیص دهیم ـ انرژی در همه جزئیات به سمت بیرون حرکت میکند ـ و برای تثبیت آن شفقت، انرژی متمرکز است. این یکی از منافعی است که از آرام کردن ذهن حاصل میشود. اگر شما در ساکت کردن همه صداهای ذهنتان (حرف زدنها و توصیههای مداوم و دائماً به موسیقی گوش کردن)، تا حدی، موفق هستید، پس میتوانید نسبت به انرژیهای موجود حساس باشید و میتوانید بگویید که انرژی ذهنی شما در چه حالتی قرار دارد.
بهترین روشی که میتوانید نسبت به انرژیتان حساس باشید این است که دقت کنید آیا انرژی شما بینظم است یا آرام. مثلاً، برای اینکه بدانید آیا تحت تأثیر احساسات آزاردهندهای از قبیل خشم، ترس، اضطراب یا غرور قرار دارید یا نه این است که انرژیتان ناآرام است. وقتی با کسی صحبت میکنید اگر در شکمتان احساس فشار کردید این نشان میدهد که انرژیتان ناراحت است، این نشانه خوبی است که بدانید درگیر نوعی از احساسات آزاردهنده هستید. شاید سعی میکنید به نوعی فرد دیگر را متقاعد کنید یا از حدودتان فراتر بروید ـ هر یک از اینها نشانه این است که چیزی آزاردهنده در ذهنتان است. وقتی متوجه شدید که اشکالی وجود دارد، آنگاه این فرصت ایجاد شده که دوباره افکارتان را بررسی کنید ـ تا دوباره ذهنتان را بهکار بیاندازید، بهعبارتی، احساساتی که پشت عکسالعملهایتان وجود دارد را تغییر دهید و آنها را با احساسات سالم جایگزین کنید. بخصوص زمانیکه با فرد دیگری در ارتباط هستید باید بتوانید احساسات آزاردهنده را در وجودتان بیابید.
در طی زمان و با تمرینهای مداوم شما میتوانید بین انرژی وسیع مراقبه تشخیص که خارج از شماست و انرژی متمرکز مراقبه تثبیت که در درونتان است تمایز قائل شوید.
عوامل لازم برای کسب تمرکز
عوامل مورد نیاز برای کسب تمرکز بین هر دو نوع مراقبه یعنی مراقبه تشخیص و مراقبه تثبیت، مشترک است. شانتیدوا در متن تعامل در رفتار بودهیساتوا این دو نوع مراقبه را برای افزایش انضباط اخلاقی بررسی میکند. بنابراین، لازم است که این روشها را در رفتارهای خشنمان ایجاد کنیم تا بدانیم که چطور رفتار کنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه آنها را در ذهنمان ایجاد کنیم.
مهمترین عامل ذهنی که به آن نیاز داریم حضور ذهن است که مثل یک چسب ذهنی است که به حالتی از ذهن یا به رفتاری خاصی میچسبد. برای آن میتوان کلمه «به یاد آوردن» را بهکار برد البته منظور این نیست که چیزی را از فایلهای ذهنی بیرون بکشیم. منظور ما چسبیدن به چیزی است؛ به یاد آوردن. وقتیکه بر چیزی متمرکز هستیم به آن چسب ذهنی نیاز داریم تا آن را در ذهنمان نگه داریم.
در حالیکه با حضور ذهن به مراقبه میپردازیم باید به آنچه در ذهن نگه میداریم نیز توجه داشته باشیم. بنا بر گفته تسونگخاپا در این حالت ما عامل ذهنی تشخیص ناخالص را بهکار میگیریم تا بفهمیم آیا، به طور عام، حالت ذهنی ما تحت تأثیر احساسات آزاردهنده است، یا سرگردانی ذهن یا سستی. این بسیار قابل توجه است که او تشخیص ناخالص را از تشخیص ظریف متمایز میکند. تشخیص ظریف به جزئیات دقیق میپردازد، بهطوری که توجهمان به کل چیزی که بر آن متمرکز شدهایم جلب نمیشود. در مراقبه این خطر وجود دارد که پارانوید شویم و در نتیجه آن هدفمان را فراموش کنیم ، ذهنمان سرگردان و بدنمان منقبض شود. این به مشکل بزرگی منتهی میشود. از سوی دیگر، نباید بیش از اندازه آرام و سست باشیم؛ این حالت اصلاً به انجام مراقبه کمک نمیکند.
پس باید هوشیار باشیم، مثل اینکه یک زنگ خطر داشته باشیم. وقتیکه متوجه شویم که درحال از دست دادن تمرکزمان بر شئ مورد نظر هستیم، هوشیاری مثل زنگ خطر عمل میکند و متوجه میشویم که باید چیزی را اصلاح کنیم. پس توجهمان را به مراقبه معطوف میکنیم.
اشتباهاتی که باید اصلاح شوند
ما سعی میکنیم از ایجاد دو حالت ذهنی نادرست ممانعت کنیم که عبارتند از: «پرواز ذهن» و «سستی ذهن». پرواز ذهن زمانی اتفاق میافتد که ذهن ما به سبب وابستگی یا تمایلاتش سرگردان میشود. این ممکن است به دو صورت اتفاق بیافتد، یا فکر کردن در حالیکه با خودمان حرف میزنیم یا به حالت فیلمی که در ذهن میبینیم. در این مورد بیشتر متون سنتی به وابستگیهای فیزیکی اشاره کردهاند. شاید علت آن است که این متون برای راهبها و راهبهها نوشته شده بود و آنها مجرد بودند و برای آنها غلبه بر نیازهای جنسی یکی از مسائل بسیار مهم بود. اما میتوان به هر چیزی وابسته بود، به غذا، به موسیقی یا هر چیز دیگر. هر نوع احساس آزاردهنده، اندیشه یا صدا یا هر آنچه در احساس ما نفوذ کند. سرگردانی ذهن را میتوان «انفصال» نامید.
پرواز ذهن درجات متفاوتی دارد و آن بستگی به این دارد که توجهمان را بر چیزی یا بر حسی معطوف کنیم.
- پرواز وسیع، زمانی اتفاق میافتد که شما نمیتوانید آنچه را در ذهن دارید نگه دارید و شروع میکنید به فکر کردن به انواع چیزهای مختلف. در این حالت، حضور ذهن و چسب ذهنی به اندازهای ضعیف است که شما کاملاً آن هدف اولیه را فراموش میکنید.
- پرواز ظریف، عبارت از آن است که شما کاملاً هدف مورد تمرکزتان را به فراموشی نمیسپارید، اما درعین حال که هدف مورد نظرتان را در ذهن دارید، تمایل فکر کردن به چیز دیگر مثل موج در ذهنتان حرکت میکن.
- پرواز ظریف، در این حالت شما آن موج را در ذهنتان ندارید اما چیزی ذهنتان را قلقلک میدهد که به چیز دیگری فکر کنید. این اغلب زمانی اتفاق میافتد که ذهن در حالتی بسیار منقبض قرار دارد.
سستی ذهن با وضوح هدف مرتبط است، اگر در حال تجسم چیزی هستیم این حالت به وضوح دیدن آن شئ مرتبط است، یا به حالت ذهنیتان مثلاً شفقت.
- سستی وسیع، حالت «ظاهرسازی» ذهنتان به قدری ضعیف است که شما نمیتوانید هیچ چیزی را تجسم کنید یا احساسی را زنده کنید. دو عامل دیگر میتواند به این حالت ذهن بیانجامد. آنها عبارتند از «ذهن مهآلود» که عبارت است از احساسی سنگین در بدن و ذهن، یا بیخوابی و حتی خوابیدن.
- سستی ظریف، چیزی را در ذهن میبینیم اما چنانکه باید در ذهنمان قرار نگرفته، به این دلیل واضح نیست. در اینجا فقط به تمرکز بر تجسم چیزی نمیپردازیم، به احساسی که در محدوده تمرکزمان قرار ندارد نیز توجه داریم، مثلاً به شفقت. این حتی میتواند احساسی کاملاً مبهم باشد مثلاً «عشق، صلح یا عشق نسبت به همه» ـ شما احساسی را ایجاد میکنید، اما آن احساس بر چیز خاصی متمرکز نیست مثلاً آرزو برای رهایی همه انسانها از رنج و علل آن. باید این را به خاطر بیاوریم که همه جزئیات حالت ذهنی که میخواهیم ایجاد کنیم را در ذهن داشته باشیم ـ نباید مطلب مبهمی به ذهن بسپاریم.
- ظریفترین سستی، وقتیکه چیزی به ذهنتان میرسد کاملاً بر آن متمرکز میشوید. اما نمیتوانید چنانکه باید آن را نگه دارید از این روی آن تصویر در ذهنتان تازه و زنده نمیماند. آن تصویر باید در هر لحظه تازه باشد، نه مثل یک نان کهنه که سفت شده و دیگر قابل خوردن نیست.
وقتی به «فاصله داشتن» اشاره میکنیم، میتواند به هریک از مواردی که در بالا ذکر شد ارجاع داشته باشد، پس باید بتوانیم هر یک از این موارد را تشخیص دهیم. ابتدا باید شئ مورد نظر را در ذهنتان یا در حالت ذهنی خاصتان نگه دارید. پس از آن با حضور ذهن و چسب ذهنی نباید بگذارید که آن هدف مورد نظر از ذهنتان دور شود.
این مهمترین عامل برای مراقبهای موفقیتآمیز است. آن را در ذهن نگه دارید اما نه خیلی محکم و نه خیلی سست. مثلاً اگر رژیم دارید و از کنار شیرینیپزی عبور میکنید و چشمتان به کیکهای زیبای پشت پنجره میافتد، شما باید رژیمتان را نگه دارید و آن را رها نکنید. به این دلیل داخل فروشگاه نمیشوید و کیک شکلاتی را نمیخرید. یا مثلاً جایی بستنی میدهند شما آن را قبول نمیکنید، از کنار آن فرد عبور میکنید و میگویید: «متشکرم، من رژیم دارم.»
پس برای اینکه بدانیم آیا مسیرمان را اشتباه کردهایم یا نه، به یک بازرس نیاز دارید که بگوید «آیا در قرار دادن هدف در ذهنتان و نگه داشتن آن اشتباه کردهاید؟ آیا اشکالی برای حفظ کردن آن شئ را یا آن احساس در ذهنتان وجود دارد؟» اگر اشتباهی وجود داشته باشد، هوشیاری مثل یک زنگ خطر عمل میکند و تمرکز ما را بازمیگرداند. در عین حال نباید مثل یک پلیس پارانوید عمل کنیم، در اینجا دوگانگی بین «منی» که پلیس است و «منی» که فرد مراقبهکننده است وجود دارد. برای اینکه از این مراقبه دوگانه خودداری کنیم باید خلاء (تهی شدن از خودمان) را بفهمیم ـ برای ما وجود در چنان مسیر دوگانهای ممکن نیست.
کاربرد عملی مهارتهایی که در مدیتیشن آموختهایم
توانایی متمرکز ماندن بر چیزی با حضور ذهن و تمرکز چیزی است که در زندگی روزانه به آن نیاز داریم. به این دلیل به مراقبه میپردازیم تا بتوانیم عادتهای مفیدی را که ایجاد میکنیم در ذهنمان حفظ کنیم. مثلاً وقتیکه با کسی حرف میزنیم یا به کسی گوش میدهیم، باید به آنها توجه داشته باشیم. باید متمرکز بمانیم و به ناهارمان فکر نکنیم و در ذهنمان با خودمان حرف نزنیم «ساکت شو، از من دور شو». پس محل کارمان، جایی که با افراد در تماس هستیم و محل مطالعهمان مکانهایی هستند که برای این تمرین مناسباند.
چهار حامی
زمانیکه میخواهیم در مراقبه تمرکز داشته باشیم به دو چیز نیاز داریم یکی نیرو (که معمولاً به «پشتکار» تعبیر میشود) و دیگری صبر. نیرو عبارت است از قدرت و اشتیاق قهرمانانه برای کسب آنچه مثبت است؛ و صبر عبارت است از توانایی تحمل سختیها و مشکلات بدون آنکه دلسرد یا عصبانی شویم. شانتیدوا، در متن تعامل در سلوک بودهیساتوا شش عامل را توضیح میدهد که میتوانند برای افزایش نیرویمان به ما کمک کنند. آنها چهار حامی و دو نیرو نام دارند و شناختن و کار کردن با آنها مفید است.
اولین آنها ایمان راسخ یا همت بلند نام دارد. مفهوم کلمه «همت» فراتر از واژه آرزو است، میتوان آن را چنین تعبیر کرد که عبارت است از اینکه بپذیریم که کسب یک هدف منافعی به همراه دارد و عدم کسب آن به مضراتی منجر میشود، پس نمیتوان آن را کنار گذاشت یا از آن روی برگرداند. وقتیکه درباره حالتهای مختلف ذهن میخوانیم قصدمان این است که با تمرینهای بودایی آن حالت ذهنی را کسب کنیم، سخنرانی که ارائه میشود اغلب به منافعی که از آن حاصل میشود و مضرات ناشی از عدم کسب آن میپردازد.مطالعه این مباحث حائز اهمیت است. شانتیدوا در آثارش این چهارچوب را دنبال میکند، اولین فصل آن به بودهیچیتا میپردازد. ما این را پذیرفتهایم که کسب این حالت ذهنی منافعی به همراه دارد، این ما را توانمند میکند و از انجام دادن آن خوشحال میشویم. هرگاه که از انجام آن ناامید میشویم باید منافعی را بهیاد بیاوریم که در نتیجه کسب آن هدف حاصل میشود.
پس از آن استقامت یا اعتماد بهنفس است. «استقامت» عبارت از آن است که عملاً محکم و پایدار باشیم، یعنی خودمان را امتحان کنیم که آیا توانایی کسب آن هدف را داریم با نه و این را بپذیریم که این توانایی در ما وجود دارد. وقتی اعتماد بهنفس داشته باشیم، پشتکارمان را افزایش میدهیم فارغ از اینکه پیشرفت ثابتی داشته باشیم یا نه. بعضی روزها پیشرفتمان فوقالعاده است و بعضی روزها اصلاً پیشرفت نداریم. بعضی روزها اشتیاق فراوانی برای تمرین داریم و بعضی روزهای دیگر اصلاً نمیخواهیم هیچ کاری انجام دهیم. اما اگر منافع ناشی از کسب آن هدف را بپذیریم. حتی اگر استقامت به خرج دهیم، که به زره تشبیه شده، آنگاه چنین فکر میکنیم «مهم نیست که دست یافتن به هدفم چه فراز و نشیبی داشته باشد، من هر روز، بهطور مداوم، آن را ادامه میدهم و میدانم که در نهایت، به کسب هدفم نائل میشوم.»
همچنان که در طول زمان پیشرفت میکنیم، این تمایل در ما ایجاد میشود که متمرکزتر باشیم و از آن لذت ببریم. این لذت بردن مانند یک پشتیبان برای ما عمل میکند. پیشرفتهای کم ما را خوشحال نمیکنند، درصورتی خوشحال میشویم که پیشرفت بیشتری داشته باشیم. این به رضایت از خویش منتهی میشود. نتیجه آن خوشحالی بیشتر ماست، نکته اصلی از میان بردن رنج است. وقتیکه کمتر حواسمان پرت شود، کمتر ناراحت و آزرده میشویم و بدون تردید خوشحالتر خواهیم بود. با کسب چنین نتیجهای از پیشرفتمان راضی میشویم.
چهارمین پشتیبان استراحت کردن است. این عبارت از آن است که وقتی خسته میشویم استراحت کنیم. این ناشی از تنبلی نیست، بلکه آن است که خستگیمان را رفع کنیم. اگر خودمان را بیش از اندازه تحت فشار قرار دهیم زحماتمان هدر میروند زیرا انرژیمان میسوزد. فشار زیاد انرژیهای بدن را ناراحت میکند ـ مثل این است که یک بالن را تا حد ترکیدن باد کنیم. ما باید بتوانیم درباره خودمان قضاوت کنیم و بدانیم کی نیاز به استراحت داریم ـ و از استراحت کردن احساس گناه نکنیم! خوب است که روشی را انتخاب کنیم که به ما کمک کند تا آرامش داشته باشیم و احساسات آزاردهنده را در وجودمان افزایش ندهیم. مسلماً انتخاب روش استراحت برای هر فردی متفاوت است. آنچه ذکر شد چهار نیروی پشتیباناند.
دو نیرو
حال به دو نیرو میپردازیم. اولین آنها بهطور طبیعی پذیرفتن است، یعنی بهطور طبیعی این را بپذیریم که برای دست یافتن به هدفمان، باید چه تمرینهایی را انجام دهیم و از چه چیزهایی رها شویم. ما واقعیت شرایطمان را میبینیم و سختیهایی که در این راه باید متحمل شویم را میپذیریم، تا برای مثال از احساسات آزاردهنده رها شویم. ما باید در ابتدا واقعبین باشیم تا از روبهرو شدن با مسائلی از قبیل دشوار بودن کسب هدف متعجب نشویم!عالیجناب دالایی لاما میگوید: «اگر یک معلم بودایی ادعا میکند که بودیسم راهی ساده و سهلالوصول است ـ نسبت به او بدگمان باشد و ببینید که انگیزه او چیست، زیرا این راه اصلاً ساده و سریع نیست. ما چنان به احساسات آزاردهنده عادت کردهایم که رها شدن از شر آنها به آسانی خوردن یک قرص نیست.» استاد دیگر من، گشه نگوانگ دارگئی، همیشه میگفت: «جستن راههای ساده و سریع در بودیسم ناشی از تنبلی است. چنین افرادی نمیخواهند کوشش کنند، که این لازمه بودیسم است.»
نیروی دیگر کنترل کردن است، این به آن معنی است که کنترل داشته باشیم و خودمان را به آنچه میخواهیم کسب کنیم مقید نماییم. بهجای آنکه اجازه دهیم تنبلیمان یا دیگر نیروهای آزاردهندهمان کنترل ما را در دست گیرند، اشتیاق برای کسب هدف، کنترل ما را بهدست گیرد. ما به خودمان میگوییم: «از رفتار بچهگانه دست بردار و کارت را انجام بده! »
خسته یا تنبل؟
شاید این سؤال مطرح شود که چگونه میتوان بین خستگی و تنبلی تمایز قائل شد. اول اینکه تنبلی انواع گوناگون دارد، مثلاً وقتیکه با مسائل بدیهی تمرکزمان را از دست میدهیم؛ بهخاطر تنبلی زیاد نمیتوانیم مراقبهمان را انجام دهیم یا به کارهای دیگر بپردازیم بهجای انجام کارمان برنامههای تلویزیون یا جستجوی در اینترنت حواسمان را پرت میکند. نوع دیگر تنبلی آن است که کارها را تا لحظه آخر به تعویق بیاندازیم و نوع دیگر آن است که بریا خودمان بهانه میتراشیم، مثلاً «من نمیتوانم آن را انجام دهم.»
وقتی خسته هستیم، آرزو میکنیم که ایکاش میتوانستیم آن را انجام دهیم: «من واقعاً دلم میخواهد این کار را انجام دهم اما الان خیلی خوابم میآید، پس کمی استراحت میکنم و بعد با شوق بیشتر به انجام آن میپردازم.» این بهانهتراشی یا بیتوجهی نیست. تنبلی نمیگذارد که کارمان را ادامه دهیم.
خلاصه
مراقبه کار آسانی نیست و ما باید نسبت به هر کسی که ادعا میکند روشهای سریعی وجود دارد که میتوان به آنچه باورنکردنی است دست یافت، دقت داشته باشیم، زیرا این هرگز اتفاق نمیافتد.
مراقبه باید روندی فعالانه باشد، که ناشی از درک عمیق آموزههایی که شنیدهایم و به آنها فکر کردهایم، میباشد نه روشی کسالتآور و خستهکننده. اگر بتوانیم هر روز و هر سال این کار را انجام دهیم، بدون تردید پس از آنکه این آموزهها در وجودمان ریشهدار شوند، وقتیکه با مشکلی مواجه شویم یا احساسات منفی در ما ایجاد شوند، که معمولاً این اتفاق میافتد، سرانجام میتوانیم بدون تحمل زحمت با آنها کنار بیاییم.